گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد شانزدهم

فصل هفتم : بیعت مردم با امیر مؤمنان علی علیه السلام



7 / 1 هجوم مردم برای بیعت با امام علیه السلام
فصل هفتم : بیعت مردم با امیر مؤمنان علی علیه السّلام7 / 1هجوم مردم برای بیعت با امام علیه السلامامام علی علیه السلام در وصف ماجرای بیعت مردم با ایشان :شما مثل شتران تازه زا که به طرف بچّه هایشان می دوند، به طرف من هجوم آوردید و بیعت بیعت می گفتید ! من دستم را بستم و شما آن را گشودید . من دستم را پس می کشیدم و شما آن را به سوی خود می کشیدید .

امام علی علیه السلام در وصف حال مردم به هنگام بیعت با ایشان :ناگهان دیدم که مردم چونان یال کفتار بر سرم ریختند و از هر سو بر من ازدحام کردند، چندان که حسن و حسین لگدمال شدند ، و ردایم پاره شد ، و مردم همانند رمه گوسفند، گِردم را گرفتند .

.


ص: 458

عنه علیه السلام فی ذِکرِ البَیعَهِ (1) :فَتَداکّوا عَلَیَّ تَداکَّ الإِبِلِ الهیمِ (2) یَومَ وِردِها وقَد أرسَلَها راعیها ، وخُلِعَت مَثانیها ، حَتّی ظَنَنتُ أنَّهُم قاتِلِیَّ ، أو بَعضُهُم قاتِلُ بَعضٍ لَدَیَّ . (3)

عنه علیه السلام فی ذِکرِ بَیعَهِ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ :أتَیتُمونی فَقُلتُم : بایِعنا ، فَقُلتُ : لا أفعَلُ ، فَقُلتُم : بَلی ، فَقُلتُ : لا . وقَبَضتُ یَدی فَبَسَطتُموها ، ونازَعتُکُم فَجَذَبتُموها ، وتَداکَکتُم عَلَیَّ تَداکَّ الإِبلِ الهیمِ عَلی حِیاضِها یَومَ وُرودِها ، حَتّی ظَنَنتُ أنَّکُم قاتِلِیَّ ، وأنّ بَعضَکُم قاتِلُ بَعضٍ ، فَبَسَطتُ یَدی ، فَبایَعتُمونی مُختارِینَ ، وبایَعَنی فی أوَّلِکُم طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ طائِعینَ غَیرَ مُکرَهینَ . (4)

عنه علیه السلام فی وَصفِ بَیعَتِهِ :بَسَطتُم یَدی فَکَفَفتُها ، ومَدَدتُموها فَقَبَضتُها ، ثُمَّ تَداکَکتُم عَلَیَّ تَداکَّ الإِبِلِ الهیمِ عَلی حِیاضِها یَومَ وِردِها ، حَتَّی انقَطَعَتِ النَّعلُ ، وسَقَطَ الرِّداءُ ، ووُطِئَ الضَّعیفُ ، وبَلَغَ مِن سُرورِ النّاسِ بِبَیعَتِهِم إیّایَ أنِ ابتَهَجَ بِهَا الصَّغیرُ ، وهَدَجَ (5) إلَیهَا الکَبیرُ ، وتَحامَلَ نَحوَها العَلیلُ ، وحَسَرَت إلَیهَا الکِعابُ . (6)

وقعه صفّین عن خفاف بن عبد اللّه :تَهافَتَ النّاسُ عَلی عَلِیٍّ بِالبَیعَهِ تَهافُتَ الفَراشِ ، حَتّی ضَلَّتِ النَّعلُ ، وسَقَطَ الرِّداءُ ، ووُطِئَ الشَّیخُ . (7)

.

1- .کما فی نسخه فیض الإسلام : الخطبه 53 وشرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 4 ص 6 وهو الصحیح ، وأمّا ما ورد فی نسخه صبحی الصالح وشرح ابن میثم : الخطبه 53 «من خطبه له علیه السلام وفیها یصف أصحابه بصفّین حین طال منعهم له من قتال أهل الشام » فهو غیر صحیح ، وإن کان آخر الخطبه یشعر بذلک . والظاهر أنّ السیّد الرضی قدس سره جمع بین خطبتین . ولمزید التحقیق قارن بین ذیل هذه الخطبه والخطبه 43 ، وأیضا صدر هذه الخطبه والخطبه 229 . وراجع : بحار الأنوار : ج 32 ص 555 ح 463 .
2- .الهِیم : الإبل العطاش ( الصحاح : ج 5 ص 2063 ) .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 54 .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 244 ، الاحتجاج : ج 1 ص 375 ح 68 ، الجمل : ص 267 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 98 ح 69 ؛ العقد الفرید : ج 3 ص 123 ، شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 1 ص 309 عن زید بن صوحان وکلاهما نحوه .
5- .الهَدَجان : مشیه الشیخ ، وقد هدج یهدج (الصحاح : ج 1 ص 349 «هدج») .
6- .نهج البلاغه : الخطبه 229 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 51 ح 35 .
7- .وقعه صفّین : ص 65 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 3 ص 111 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 105 .

ص: 459

امام علی علیه السلام در بیان بیعت (1) :مردم [برای بیعت با من ]همانند هجوم شتران تشنه در روز آبشان که ساربان رهایشان کرده و بند از پایشان برداشته شده است ، بر من هجوم آوردند تا آن جا که گمان بردم مرا [زیر فشار جمعیت خود] خواهند کشت ، و یا یکدیگر را خواهند کشت .

امام علی علیه السلام در بیان بیعت طلحه و زبیر :نزدم آمدید و گفتید : با ما بیعت کن . گفتم : نمی کنم . گفتید : چرا ! گفتم : نه . دستم را بستم. آن را گشودید . دستم را پس کشیدم . آن را پیش کشیدید و همچون اشتران تشنه که در روز آبشان به طرف آبشخورهایشان هجوم می برند ، بر سر من هجوم آوردید ، چندان که گمان بردم مرا خواهید کشت و یکدیگر را خواهید کشید . پس ، دستم را گشودم و شما آزادانه با من بیعت کردید ، و پیشاپیش شما طلحه و زبیر ، با اختیار و بدون هیچ گونه اجباری ، با من بیعت نمودند .

امام علی علیه السلام در وصف چگونگی بیعت مردم با ایشان :دست مرا گشودید و من آن را بستم . آن را کشیدید و من جمعش کردم . سپس مانند شتران تشنه ای که در روز آبشان به آبشخورهایشان هجوم می برند، به طرف من هجوم آوردید، تا آن جا که بند کفش پاره شد ، و ردا افتاد ، و ناتوان، لگدمال شد ، و شادمانی مردم از بیعتشان با من بِدان جا رسید که کودکان نیز از آن خوش حال بودند ، و پیران با گام های لرزان ، و آدم های علیل و بیمار، کشان کشان ، و دخترکان نورسیده با سر و روی برهنه به تماشای آن، بیرون آمدند

وقعه صفّین به نقل از خفاف بن عبد اللّه :مردم برای بیعت با علی، پروانه وار گِردش را گرفتند، چندان که کفش ها گم شدند ، و رداها [از دوش] افتادند ، و پیران، لگدمال گردیدند.

.

1- .عنوان «در بیان بیعت»، بر اساس نسخه فیض الإسلام (خطبه 53) و شرح نهج البلاغهی ابن ابی الحدید (ج 4 ص 6) است و همین صحیح است؛ امّا عنوان «من خطبه له علیه السلام و فیها یصف أصحابه بصفّین حین طال منعهم له من قتال أهل الشام» که در نسخه صبحی صالح و شرح ابن میثم (خطبه 53) آمده، صحیح نیست ، هر چند آخر خطبه، اشعار به این معنا دارد. ظاهراً سیّد رضی قدس سره دو خطبه را با هم جمع کرده است. برای تحقیق بیشتر ، ذیل این خطبه را با خطبه 43 و نیز اوّل آن را با خطبه 229 مقایسه کنید. نیز، ر . ک: بحار الأنوار : ج 22 ص 555 ح 422.

ص: 460

7 / 2بَیعَهُ عامَّهِ النّاسِشرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید عن ابن عبّاس :لَمّا دَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام المَسجِدَ وجاءَ النّاسُ لِیُبایِعوهُ ، خِفتُ أن یَتَکَلَّمَ بَعضُ أهلِ الشَّنَآنِ لِعَلِیٍّ علیه السلام ؛ مِمَّن قَتَلَ أباهُ أو أخاهُ أو ذا قَرابَتِهِ فی حَیاهِ رسَولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَیَزهَدَ عَلِیٌّ فِی الأَمرِ ویَترُکَهُ ، فَکُنتُ أرصُدُ ذلِکَ وأَتَخَوَّفُهُ ، فَلَم یَتَکَلَّم أحَدٌ حَتّی بایَعَهُ النّاسُ کُلُّهُم، راضینَ مُسَلِّمینَ غَیرَ مُکرَهینَ (1) .

الفتوح :قالَتِ الأَنصارُ [ لِلنّاسِ] : إنَّکُم قَد عَرَفتُم فَضلَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وسابِقَتَهُ وقَرابَتَهُ ومَنزِلَتَهُ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، مَعَ عِلمِهِ بِحَلالِکُم وحَرامِکُم ، وحاجَتِکُم إلَیهِ مِن بَینِ الصَّحابَهِ ، ولَن یَألُوَکُم نُصحا ، ولَو عَلِمنا مَکانَ أحَدٍ هُوَ أفضَلُ مِنهُ وأَجمَلُ لِهذَا الأَمرِ وأَولَی بِهِ مِنهُ لَدَعَوناکُم إلَیهِ . فَقالَ النّاسُ کُلُّهُم بِکَلِمَهٍ واحِدَهٍ : رَضینا بِهِ طائِعینَ غَیرَ کارِهینَ . فَقالَ لَهُم عَلِیٌّ : أخبِرونی عَن قَولِکُم هذا : «رَضینا بِهِ طائِعینَ غَیرَ کارِهینَ» ، أحَقٌّ واجِبٌ هذا مِنَ اللّهِ عَلَیکُم ، أم رَأیٌ رَأَیتُموهُ مِن عِندِ أنفُسِکُم ؟ قالوا : بَل هُوَ واجِبٌ أوجَبَهُ اللّه عز و جل لَکَ عَلَینا . (2)

الجمل عن عبد الحَمید بن عبد الرحمن عن ابن أبزی :أ لا اُحَدِّثُکَ ما رَأَت عَینایَ وسَمِعَت اُذُنایَ ؟ لَمَّا التَقَی النّاسُ عِندَ بَیتِ المالِ قالَ عَلِیٌّ لِطَلحَهَ : اُبسُط یَدَکَ اُبایِعکَ ، فَقالَ طَلحَهُ : أنتَ أحَقُّ بِهذَا الأَمرِ مِنّی ، وقَدِ اجتَمَعَ لَکَ مِن أهواءِ النّاسِ ما لَم یَجتَمِع لی ، فَقالَ علیه السلام لَهُ : ما خَشینا غَیرَکَ ! فَقالَ طَلحَهُ : لا تَخشَ ، فَوَاللّهِ لا تُؤتی مِن قِبَلی . وقامَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ ، وأبُو الهَیثَمِ بنُ التَّیِّهانِ ، ورِفاعَهُ بنُ رافِعِ بنِ مالِکِ بنِ العَجلانِ ، وأبو أیّوبَ خالِدُ بنُ زَیدٍ ، فَقَالوا لِعَلِیٍّ : إنَّ هذَا الأَمرَ قَد فَسَدَ ، وقَد رَأَیتَ ما صَنَعَ عُثمانُ ، وما أتاهُ مِن خِلافِ الکِتابِ وَالسُّنَّهِ ، فَابسُط یَدَکَ نُبایِعکَ ؛ لِتُصلِحَ مِن أمرِ الاُمَّهِ ما قَد فَسَدَ . فَاستَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام وقالَ : قَد رَأَیتُم ما صُنِعَ بی ، وعَرَفتُم رَأیَ القَومِ ، فَلا حاجَهَ لی فیهِم . فَأَقبَلوا عَلَی الأَنصارِ فَقالوا : یا مَعاشِرَ الأَنصارِ ، أنتُم أنصارُ اللّهِ وأنصارُ رَسولِهِ ، وبِرَسولِهِ أکرَمَکُمُ اللّهُ تَعالی ، وقَد عَلِمتُم فَضلَ عَلِیٍّ وسابِقَتَهُ فِی الإِسلامِ ، وقَرابَتَهُ ومَکانَتَهُ الَّتی کانَت لَهُ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وإن وَلِیَ أنالَکُم خَیرا . فَقالَ القَومُ : نَحنُ أرضَی النّاسِ بِهِ ، ما نُریدُ بِهِ بَدَلاً . ثُمَّ اجتَمَعوا عَلَیهِ ، فَلَم یَزالوا بِهِ حَتّی بایَعوهُ . (3)

.

1- .شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 4 ص 10 . وفی هذا القول تأمّل ؛ لأنّ عبد اللّه بن عبّاس کان عاملاً من جانب عثمان علی الحجّ وقدم المدینه وقد بویع لعلیّ علیه السلام . راجع : تاریخ الطبری : ج 4 ص 439 . ویمکن أن یکون الراوی عبید اللّه أو قثم ابنی عبّاس .
2- .الفتوح : ج 2 ص 435 .
3- .الجمل : ص 128 وراجع : الکافئه : ص 12 ح 8 والفتوح : ج 2 ص 434 و 435 وتاریخ الطبری : ج 4 ص 434 .

ص: 461



7 / 2 بیعت عموم مردم
7 / 2بیعت عموم مردمشرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید به نقل از ابن عبّاس (1) :چون علی علیه السلام وارد مسجد شد و مردم برای بیعت با او آمدند ، من ترسیدم که مبادا یکی از دشمنان علی علیه السلام که همانا علی علیه السلام پدر یا برادر یا خویشاوند او را در زمان حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کشته بود ، چیزی بگوید و در نتیجه ، علی از خلافت منصرف شود و رهایش کند . از این رو، مترصّد و نگران این اتّفاق بودم ؛ امّا هیچ کس سخنی نگفت تا این که همه مردم ، با رضایت و اختیار و بدون هیچ زور و اجباری ، با او بیعت کردند .

الفتوح :انصار [به مردم] گفتند : شما از برتری علی بن ابی طالب و پیشینه او و خویشاوندی و جایگاهش نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله آگاهید ، و می دانید که او حلال و حرام شما را می داند ، و از بین صحابه به او نیازمندید. او هرگز از خیرخواهی برای شما، فرو گذار نخواهد کرد . اگر کس دیگری را می شناختیم که از او برتر ، و برای این امر، زیبنده تر و سزاوارتر از علی باشد ، قطعاً شما را به او فرا می خواندیم . مردم همگی یک صدا گفتند : با میل و رغبت، او را می پذیریم . علی علیه السلام به آنان فرمود : «به من بگویید این که گفتید : با میل و رغبت او را می پذیریم، آیا این را یک وظیفه الهی بر خود می دانید ، یا یک نظر شخصی است که دارید ؟». گفتند : نه ، وظیفه ای است که خداوند عز و جل آن را در قبال تو بر ما واجب گردانیده است .

الجمل به نقل از عبد الحمید بن عبد الرحمان، از ابن ابزی :آیا آنچه را دو چشمم دید و دو گوشم شنید ، برایت نگویم ؟ ! چون مردم در کنار بیت المال جمع شدند ، علی به طلحه گفت : دستت را بگشای تا با تو بیعت کنم . طلحه گفت : تو به این کار (خلافت)، از من سزاوارتری . مردم، آن چنان که به تو گرایش دارند، به من گرایش ندارند . [علی علیه السلام ] به او فرمود : «ما از جانب کسی جز تو، نگران نیستیم !». طلحه گفت : نگران مباش؛ زیرا به خدا سوگند ، از جانب من ضربه ای نخواهی دید . عمّار بن یاسر و ابو هیثم بن تیّهان و رِفاعه بن مالک بن عجلان و ابو ایّوب خالد بن زید بر خاستند و به علی علیه السلام گفتند : اوضاع، خراب است ، و تو رفتار عثمان و مخالفت های او با کتاب و سنّت را دیدی . پس دستت را بگشای که با تو بیعت کنیم تا اوضاع تباه شده امّت را به سامان آوری . علی علیه السلام فرمود : «مرا معاف دارید» و فرمود : «شما دیدید که با من چه شد ، و نظر مردم را دانستید . پس مرا به آنان نیازی نیست» . آن عدّه رو به انصار کردند و گفتند : ای گروه انصار ! شما یاران خدا و یاران پیامبر او هستید ، و خداوند متعال، شما را به وجود پیامبر صلی الله علیه و آله [در میانتان]، گرامی داشت. شما از برتری علی و پیش گامی او در اسلام ، و خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله و جایگاهش در نزد او آگاهید . اگر او زمام امور را در دست گیرد، شما را به خیر و نیکی می رساند . انصار گفتند : ما راضی ترین مردم به او هستیم ، و هیچ کس را به جای او نمی خواهیم . پس ، گرد علی علیه السلام را گرفتند و چندان اصرار ورزیدند تا سرانجام با او بیعت کردند .

.

1- .این گفته ، جای دقّت دارد؛ چرا که عبد اللّه بن عبّاس در آن زمان ، نماینده عثمان در امور حج بود و پس از بیعت مردم با امام علی علیه السلام ، وارد مدینه شد. پس شاید راوی ، عبید اللّه بن عباس یا قُثَم بن عباس باشد .

ص: 462

الطبقات الکبری :لَمّا قُتِلَ عُثمانُ یَومَ الجُمُعَهِ لِثَمانِیَ عَشرَهَ لَیلَهً مَضَت مِن ذِی الحِجَّهِ سَنَهَ خَمسٍ وثَلاثینَ ، وبویِعَ لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ بِالمَدینَهِ الغَدَ مِن یَومَ قُتِلَ عُثمانُ بِالخِلافَهِ ؛ بایَعَهُ طَلحَهُ ، وَالزُّبَیرُ ، وسَعدُ بنُ أبی وَقّاصٍ ، وسَعیدُ بنُ زَیدِ بنِ عَمرِو بنِ نُفَیلٍ ، وعَمّارُ بنُ یاسِرٍ ، واُسامَهُ بنُ زَیدٍ ، وسَهلُ بنُ حُنَیفٍ ، وأبو أیّوبَ الأَنصارِیُّ ، ومُحَمَّدُ بنُ مَسلَمَهَ ، وزَیدُ بنُ ثابِتٍ ، وخُزَیمَهُ بنُ ثابِتٍ ، وجَمیعُ مَن کانَ بِالمَدینَهِ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وغَیرُهُم . (1)

.

1- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 31 .

ص: 463

الطبقات الکبری :چون عثمان در روز جمعه دهم ذی حجّه سال سی و پنج کشته شد و فردای کشته شدن عثمان ، مردم در مدینه با علی علیه السلام به خلافت بیعت کردند ، طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقّاص و سعید بن زید بن عمرو بن نُفَیل و عمّار بن یاسر و اسامه بن زید و سهل بن حُنَیف و ابو ایّوب انصاری و محمّد بن مُسلَمه و زید بن ثابت و خُزَیمه بن ثابت و دیگر یاران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که در مدینه بودند و دیگران، با او بیعت نمودند .

.


ص: 464

7 / 3حُرِّیَّهُ النّاسِ فِی انتِخابِ الإِمامِ علیه السّلامالإمام علیّ علیه السلام فی کِتابِهِ إلی أهلِ الکوفَهِ عِندَ مَسیرِهِ مِنَ المَدینَهِ إلَی البَصرَهِ :بایَعَنِی النّاسُ غَیرَ مُستَکرَهینَ ، ولا مُجبَرینَ ، بَل طائِعینَ مُخَیَّرینَ . (1)

عنه علیه السلام :قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأنَا أری أنّی أحَقُّ النّاسِ بِهذَا الأَمرِ ، فَاجتَمَعَ النّاسُ عَلی أبی بَکرٍ ! فَسَمِعتُ وأطَعتُ ، ثُمَّ إنَّ أبا بَکرٍ حَضَرَ فَکُنتُ أری أن لا یَعدِلَها عَنّی ، فَوَلّی (2) عُمَرَ! فَسَمِعتُ وأطَعتُ ، ثُمَّ إنَّ عُمَرَ اُصیبَ ، فَظَنَنتُ أنَّهُ لا یَعدِلُها عَنّی ، فَجَعَلَها فی سِتَّهٍ أنَا أحَدُهُم ! فَوَلَّوها (3) عُثمانَ ، فَسَمِعتُ وأطَعتُ ، ثُمَّ إنَّ عُثمانَ قُتِلَ ، فَجاؤونی فَبایَعونی طائِعینَ غَیرَ مُکرَهینَ . (4)

عنه علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ :أمّا بَعدُ ، فَقَد عَلِمتُما وإن کَتَمتُما أنّی لَم اُرِدِ النّاسَ حَتّی أرادونی ، ولَم اُبایِعهُم حَتّی بایَعونی ، وإنَّکُما مِمَّن أرادَنی وبایَعَنی ، وإنَّ العامَّهَ لَم تُبایِعنی لِسُلطانٍ غالِبٍ ، ولا لِعَرَضٍ حاضِرٍ . (5)

.

1- .نهج البلاغه : الکتاب 1 ، الجمل : ص 244 ، الأمالی للطوسی : ص 718 ح 1518 عن عبد الرحمن بن أبی عمره الأنصاری وفیه إلی «غیر مُستکرَهین» ، بحار الأنوار : ج 32 ص 84 ح 56 ؛ الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 86 وفیه صدره إلی «مستکرهین» .
2- .فی الطبعه المعتمده : «فولی» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی تاریخ دمشق « ترجمه الإمام علیّ علیه السلام » تحقیق محمّد باقر المحمودی ( ج3 ص101 ح1142 ) .
3- .فی المصدر : «فَوَلّاها» ، والصواب ما أثبتناه کما فی اُسد الغابه .
4- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 439 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 106 ح 3789 کلاهما عن یحیی بن عروه المرادی .
5- .نهج البلاغه : الکتاب 54 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 239 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 135 ح 111 ؛ الفتوح : ج 2 ص 465 نحوه ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 90 وفیه «خاصّ» بدل «غالب» ولیس فیه «ولا لعرض حاضر» .

ص: 465



7 / 3 آزاد بودن مردم در گزینش امام علیه السلام
7 / 3آزاد بودن مردم در گزینش امام علیه السلامامام علی علیه السلام در نامه اش به مردم کوفه به هنگام عزیمت از مدینه به بصره :مردم ، نه از سر زور و اجبار ، بلکه داوطلبانه و به اختیار با من بیعت کردند .

امام علی علیه السلام :پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، من خود را سزاوارترینِ مردم به این کار (خلافت) می دانستم ؛ امّا مردم بر ابو بکر توافق کردند و من هم پذیرفتم و فرمان بردم . سپس مرگ ابو بکر فرا رسید و من فکر نمی کردم که او خلافت را از من بگرداند؛ لیکن عمر را گماشت و من باز پذیرفتم و فرمان بردم . عمر که ضربت خورد، گمان می کردم که خلافت را از من بر نمی گرداند ؛ امّا او آن را در یک گروه شش نفره قرار داد که من یکی از آنها بودم ! و عثمان را به خلافت گماشت و من پذیرفتم و فرمان بردم ، تا آن که عثمان کشته شد و [مردم] نزد من آمدند و همگی داوطلبانه و بدون اجبار با من بیعت کردند .

امام علی علیه السلام از نامه ایشان به طلحه و زبیر :امّا بعد ، شما دو تن می دانید هر چند پنهان می دارید که من در پی مردم نرفتم؛ بلکه آنها در پی من آمدند ، و من با آنان بیعت نکردم؛ بلکه آنها با من بیعت کردند ، و شما دو تن نیز از کسانی بودید که در پی من آمدند و با من بیعت کردند . بیعت عموم مردم هم با من، برای این نبود که سلطه و قدرتی ، یا مال و منالی داشتم .

.


ص: 466

الفتوح :أقبَلَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ رضی الله عنه ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، إنَّ النّاسَ قَد بایَعوکَ طائِعینَ غَیرَ کارِهینَ ، فَلَو بَعَثتَ إلی اُسامَهَ بنِ زَیِدٍ وعَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ ومُحَمَّدِ بنِ مَسلَمَهَ وحَسّانِ بنِ ثابِتٍ وکَعبِ بنِ مالِکٍ ، فَدَعَوتَهُم لِیَدخُلوا فیما دَخَلَ فیهِ النّاسُ مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ ! فَقالَ عَلِیٌّ رضی الله عنه : إنَّهُ لا حاجَهَ لَنا فیمَن لا یَرغَبُ فینا . (1)

شرح الأخبار عن عبد اللّه بن موسی بن قادم :سَمِعتُ سُفیانَ الثَّورِیَّ یَقولُ بِأَعلی صَوتِهِ : وَاللّهِ ما أشُکُّ ، لَقَد بایَعَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ عَلِیّا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ ، ولَقَد نَکَثا عَلَیهِ ، وَاللّهِ ما وَجَدا فیهِ لا عِلَّهً فی دینٍ ولا خِیانَهً فی مالٍ . (2)

الکافئه عن الحسن :بایَعَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ عَلِیّا علیه السلام عَلی مِنبَرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله طائِعَینِ غَیرَ مُکرَهَینِ . (3)

7 / 4خِطابُ طائِفَهٍ مِن أصحابِهِ بَعدَ البَیعِهِتاریخ الیعقوبی بَعدَ ذِکرِ بَیعَهِ النّاسِ لِعَلِیٍّ علیه السلام :وقامَ قَومٌ مِنَ الأَنصارِ فَتَکَلَّموا ، وکانَ أوَّلَ مَن تَکَلَّمَ ثابِتُ بنُ قَیسِ بنِ شَمّاسٍ الأَنصارِیُّ وکانَ خَطیبَ الأَنصارِ فَقالَ : وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، لَئِن کانوا تَقَدَّموکَ فِی الوِلایَهِ فَما تَقَدَّموکُ فِی الدِّینِ ، ولَئِن کانوا سَبَقوکَ أمسِ فَقَد لَحِقتَهُمُ الیَومَ ، ولَقَد کانوا وکُنتَ لا یَخفی مَوضِعُکَ ، ولا یُجهَلُ مَکانُک ، یَحتاجونَ إلَیکَ فیما لا یَعلَمونَ ، ومَا احتَجتَ إلی أحَدٍ مَعَ عِلمِکَ . ثُمَّ قامَ خُزَیمَهُ بنُ ثابِتٍ الأَنصارِیُّ وهُوَ ذُو الشَّهادَتَینِ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ما أصَبنا لِأَمرِنا هذا غَیرَکَ ، ولا کانَ المُنقَلَبُ إلّا إلَیکَ ، ولَئِن صَدَقنا أنفُسَنا فیکَ ، فَلَأَنتَ أقدَمُ النّاسِ إیمانا ، وأعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ ، وأولَی المُؤمِنینَ بِرَسولِ اللّهِ ، لَکَ ما لَهُم ، ولَیسَ لَهُم ما لَکَ . وقامَ صَعصَعَهُ بنُ صوحانَ فَقالَ : وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، لَقَد زَیَّنتَ الخِلافَهَ وما زانَتکَ ، ورَفَعتَها وما رَفَعَتکَ ، ولَهِیَ إلَیکَ أحوَجُ مِنکَ إلَیها . ثُمَّ قامَ مالِکُ بنُ الحارِثِ الأَشتَرُ فَقالَ : أیُّهَا النّاسُ ! هذا وَصِیُّ الأَوصِیاءِ ، ووارِثُ عِلمِ الأَنبِیاءِ ، العَظیمُ البَلاءِ ، الحَسَنُ العَناءِ (4) ، الَّذی شَهِدَ لَهُ کِتابُ اللّهِ بِالإِیمانِ ، ورَسولُهُ بِجَنَّهِ الرِّضوانِ ، مَن کَمُلَت فیهِ الفَضائِلُ ، ولَم یَشُکَّ فی سابِقَتِهِ وعِلمِهِ وفَضلِهِ الأَواخِرُ ولَا الأَوائِلُ . ثُمَّ قامَ عُقبَهُ بنُ عَمرٍو فَقالَ : مَن لَهُ یَومٌ کَیَومِ العَقَبَهِ ، وبَیعَهٌ کَبَیعَهِ الرِّضوانِ ، وَالإِمامُ الأَهدَی الَّذیلا یُخافُ جَورُهُ ، وَالعالِمُ الَّذی لا یُخافُ جَهلُهُ . (5)

راجع : موسوعه الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام : ج 2 ص 325 ( القسم الخامس / الفصل الأوّل : بیعه النور ) .

.

1- .الفتوح : ج 2 ص 441 .
2- .شرح الأخبار : ج 1 ص 403 ح 353 .
3- .الکافئه للشیخ المفید : ص 13 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 32 ح ، وراجع : الأمالی للمفید : ص 73 .
4- .فی الطبعه المعتمده : « الغناء » وما أثبتناه من طبعه النجف ( ج 2 ص 155 ) . والعناء هنا : المداراه أو حسن السیاسه ( لسان العرب : ج 15 ص 106 ) .
5- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 179 .

ص: 467



7 / 4 سخنرانی گروهی از یاران امام علیه السلام، پس از بیعت
الفتوح :عمّار بن یاسر رو به علی بن ابی طالب علیه السلام کرد و گفت : ای امیر مؤمنان ! مردم داوطلبانه و رضایتمندانه با تو بیعت کردند . پس خوب است نزد اسامه بن زید و عبد اللّه بن عمر و محمّد بن مسلَمه و حسّان بن ثابت و کعب بن مالک بفرستی و آنان را فرا بخوانی تا آنچه را مردم ، از مهاجر و انصار ، پذیرفتند ، بپذیرند [و بیعت کنند] . علی علیه السلام فرمود : «ما را به کسی که به ما تمایلی ندارد ، نیازی نیست» .

شرح الأخبار به نقل از عبد اللّه بن موسی بن قادم :از سفیان ثوری شنیدم که با بلندترین صدایش می گفت : به خدا سوگند، من شک ندارم که طلحه و زبیر با علی که درودهای خدا بر او باد بیعت کردند؛ امّا بیعتش را شکستند . به خدا سوگند که آن دو در او هیچ [بهانه ای برای پیمان شکنی خود ]نیافتند ؛ نه عیبی در دین و نه خیانتی در اموال .

الکافئه به نقل از حسن :طلحه و زبیر، داوطلبانه و بدون اجبار ، با علی علیه السلام بر روی منبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند .

7 / 4سخنرانی گروهی از یاران امام علیه السلام ، پس از بیعتتاریخ الیعقوبی پس از بیان بیعت مردم با امام علی علیه السلام :گروهی از انصار بر خاستند و سخن گفتند . نخستین کسی که سخن گفت، ثابت بن قیس بن شمّاس انصاری، خطیب انصار بود . او گفت : به خدا سوگند ای امیر مؤمنان که اگر آنان در حکومت، بر تو پیشی گرفتند، در دین، پیشی نگرفتند . اگر دیروز از تو پیش افتادند، تو امروز به آنان رسیدی . جایگاه تو پوشیده و منزلت تو ناشناخته نبود ، و آنها در آنچه نمی دانستند، به تو نیازمند بودند ، و تو با علمی که داری، به هیچ کس نیازمند نبودی و نیستی . سپس خزیمه بن ثابت انصاری (همان ذو الشهادتین) بر خاست و گفت : ای امیر مؤمنان ! ما برای این کار خود، کسی جز تو را نیافتیم و بازگشت، جز به تو نبود ، و اگر راستش را در باره تو به خود بگوییم ، تو پیش ترینِ مردمان در ایمان ، و داناترینِ مردمان به خدا و نزدیک ترینِ مؤمنان به پیامبر خدا هستی . هر آنچه [از امتیاز و برتری که] آنان دارند، تو داری؛ ولی هر آنچه تو داری، آنان ندارند . صعصعه بن صوحان بر خاست و گفت : به خدا سوگند ای امیر مؤمنان که تو خلافت را آراستی و آن تو را نیاراست ، و تو آن را رفعت بخشیدی و آن تو را رفعت نبخشید ، و خلافت به تو نیازمندتر است تا تو به آن . سپس مالک بن حارث اَشتر بر خاست و گفت : ای مردم ! این مرد، وصیّ اوصیا و وارث علم پیامبران است و [در راه اسلام] بلاها چشیده و رنج ها کشیده است ؛ کسی است که کتاب خدا به ایمان او ، و پیامبر خدا به بهشتی بودنش گواهی داده است . کسی است که فضایل را به تمام و کمال، داراست ، و در پیش گامی او و دانش و فضلش، نه قبلی ها شک داشته اند و نه بعدی ها . بعد ، عقبه بن عمرو بر خاست و گفت : او کسی است که [در پرونده اش] روزی چون روز عقبه دارد و بیعتی چون بیعت رضوان . پیشوای هدایتگران است که هرگز بیم ستم از او نمی رود ، و دانایی است که هرگز بیم نادانی اش نیست .

ر . ک : دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام : ج 3 ص457 (بخش پنجم/ فصل یکم : بیعت نور) .

.


ص: 468

. .


ص: 469

. .


ص: 470

الفصل الثامن : أقسام البیعه8 / 1بَیعَهُ الرِّجالِالإرشاد فی بَیانِ البَیعَهِ لِلإِمامِ الرِّضا علیه السلام :جَلَسَ المَأمونُ ووَضَعَ لِلرِّضا علیه السلام وِسادَتَینِ عَظیمَتَینِ حَتّی لَحِقَ بِمَجلِسِهِ وفَرشِهِ ، وأَجلَسَ الرِّضا علیه السلام عَلَیهِما فِی الخُضرَهِ (1) وعَلَیهِ عِمامَهٌ وسَیفٌ ، ثُمَّ أمَرَ ابنَهُ العَبّاسَ بنَ المَأمونِ یُبایِعُ لَهُ أوَّلَ النّاسِ ، فَرَفَعَ الرِّضا علیه السلام یَدَهُ فَتَلَقّی بِها (2) وَجهَ نَفسِهِ وبِبَطنِها وُجوهَهُم . فَقالَ لَهُ المَأمونُ : اُبسُط یَدَکَ لِلبَیعَهِ . فَقالَ الرِّضا علیه السلام : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله هکَذا کانَ یُبایِعُ . فَبایَعَهُ النّاسُ ویَدُهُ فَوقَ أیدیهِم . (3)

علل الشرائع عن الریّان بن شبیب خال المعتصم أخی مارده :إنَّ المَأمونَ لَمّا أرادَ أن یَأخُذَ البَیعَهَ لِنَفسِهِ بِإِمرَهِ المُؤمِنینَ ، ولِأَبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا علیه السلام بِوِلایَهِ العَهدِ ، ولِلفَضلِ بنِ سَهلٍ بِالوِزارَهِ ، أمَرَ بِثَلاثَهِ کَراسِیَّ تُنصَبُ لَهُم ، فَلَمّا قَعَدوا عَلَیها أذِنَ لِلنّاسِ فَدَخَلوا یُبایِعونَ ، فَکانوا یُصَفِّقونَ بِأَیمانِهِم عَلی أیمانِ الثَّلاثَهِ مِن أعلَی الإِبهامِ إلی أعلَی الخِنصِرِ ، ویَخرُجونَ ، حَتّی بایَعَ آخِرَ النّاسِ فَتیً مِنَ الأَنصارِ ، فَصَفَّقَ بِیَمینِهِ مِنَ الخِنصِرِ إلی أعلَی الإِبهامِ ، فَتَبَسَّمَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام ثُمَّ قالَ : کُلُّ مَن بایَعَنا بایَعَ بِفَسخِ البَیعَهِ ، غَیرَ هذَا الفَتی ، فَإِنَّهُ بایَعَنا بِعَقدِها . فَقالَ المَأمونُ : وما فَسخُ البَیعَهِ مِن عَقدِها ؟ قالَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام : عَقدُ البَیعَهِ هُوَ مِن أعلَی الخِنصِرِ إلی أعلَی الإِبهامِ ، وفَسخُها مِن أعلَی الإِبهامِ إلی أعلَی الخِنصِرِ . قالَ : فَماجَ النّاسُ فی ذلِکَ ، وأَمَرَ المَأمونُ بِإِعادَهِ النّاسِ إلَی البَیعَهِ عَلی ما وَصَفَهُ أبُو الحَسَنِ علیه السلام ، وقالَ النّاسُ : کَیفَ یَستَحِقُّ الإِمامَهَ مَن لا یَعرِفُ عَقدَ البَیعَهِ ، إنَّ مَن عَلِمَ لَأَولی بِها مِمَّن لا یَعلَمُ . قالَ : فَحَمَلَهُ ذلِکَ عَلی ما فَعَلَهُ مِن سَمِّهِ . (4)

.

1- .فی روضه الواعظین ومقاتل الطالبیّین : «الحضره» بدل «الخضره» .
2- .فی روضه الواعظین ومقاتل الطالبیین وبحار الأنوار : «بظهرها» بدل «بها» .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 261 ، روضه الواعظین : ص 248 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 363 عن أبی الصلت ویاسر نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 146 ح 23 ؛ مقاتل الطالبیّین : ص 455 عن یحیی بن الحسن العلوی .
4- .علل الشرائع : ص 239 ح 1 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 238 ح 2 وفیه «أعلی الخنصر» بدل «الخنصر» فی الموضع الثانی ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 369 نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 144 ح 21 .

ص: 471



فصل هشتم : اقسام بیعت

8 / 1 بیعت مردان
فصل هشتم : اقسام بیعت8 / 1بیعت مردانالإرشاد در بیان مراسم بیعتگیری برای امام رضا علیه السلام :مأمون جلوس کرد و برای رضا علیه السلام نیز دو پشتی بزرگ گذاشت و به جایگاه جلوسش آمد و رضا علیه السلام را در حالی که جامه سبز بر تن داشت و عمامه و شمشیر بسته بود ، بر آن دو نشاند . سپس به فرزندش عبّاس بن مأمون، دستور داد تا به عنوان نخستین کس با ایشان بیعت کند . رضا علیه السلام دستش را بالا برد و پشت آن را به طرف صورت خودش گرفت و کف آن را به طرف صورت حاضران . مأمون به ایشان گفت : دستت را برای بیعت، دراز کن . رضا علیه السلام فرمود : «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این گونه بیعت می کرد». پس مردم با ایشان بیعت کردند، در حالی که دست او بالاتر از دست آنان بود .

علل الشرائع به نقل از ریّان بن شبیب، دایی معتصم و برادر مارده :مأمون چون خواست برای امیر المؤمنینی خود و ولایت عهدی ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام و وزارت فضل بن سهل بیعت بگیرد ، دستور داد سه تخت برایشان نهادند و چون بر آنها نشستند ، به مردم، اجازه ورود داد و مردم برای بیعت وارد شدند و با دست راست خود ، از بالای انگشت شست تا بالای انگشت کوچک ، بر دست آن سه نفر می زدند و خارج می شدند. آخرین نفری که بیعت کرد، جوانی از انصار بود . او دست راست خود را از انگشت کوچک تا بالای شست بر دست آنان زد . ابو الحسن علیه السلام لبخندی زد و فرمود : «همه کسانی که با ما بیعت کردند، به [شیوه ]فسخ بیعت، بیعت کردند، غیر از این جوان که با عقد بیعت با ما بیعت نمود» . مأمون گفت : فرق فسخ بیعت با عقد آن چیست ؟ ابو الحسن علیه السلام فرمود : «عقد بیعت، از بالای انگشت کوچک تا بالای شست است و فسخ آن، از بالای شست تا بالای انگشت کوچک» . مردم از این مطلب بر آشفتند . مأمون دستور داد تا مردم دوباره به شیوه ای که ابو الحسن علیه السلام گفته بود ، بیعت کنند . مردم گفتند : چگونه کسی که [شیوه] عقد بیعت را نمی داند، شایسته پیشوایی است !؟ آن که می داند ، سزاوارتر به پیشوایی است از کسی که نمی داند . همین امر، مأمون را به مسموم کردن ایشان وا داشت .

.


ص: 472

8 / 2بَیعَهُ النِّساءِ بِالکَلامِصحیح البخاری عن عائشه :کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُبایِعُ النِّساءَ بِالکَلامِ بِهذِهِ الآیَهِ : «لَا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئا» (1) . قالَت: وما مَسَّت یَدُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَدَ امرَأَهٍ إلَا امرَأَهً یَملِکُها. (2)

.

1- .الممتحنه : 12 .
2- .صحیح البخاری : ج 6 ص 2637 ح 6788 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 493 ح 25253 ، السنن الکبری : ج 8 ص 254 ح 16566 ؛ مجمع البیان : ج 9 ص 414 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 98 .

ص: 473



8 / 2 بیعت زنان با گفتار
8 / 2بیعت زنان با گفتارصحیح البخاری به نقل از عایشه :پیامبر صلی الله علیه و آله با زنان از طریق گفتار و با خواندن این آیه: «چیزی را شریک خدا قرار ندهند» بیعت می کرد . دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دست هیچ زنی را لمس نکرد، مگر که با او محرم بود .

.


ص: 474

سنن ابن ماجه عن عائشه :وَاللّهِ ، ما مَسَّت یَدُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَدَ امرَأَهٍ قَطُّ ، غَیرَ أنَّهُ یُبایِعُهُنَّ بِالکَلامِ . . . وَاللّهِ ، ما أخَذَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی النِّساءِ إلّا ما أمَرَهُ اللّهُ ، ولا مَسَّت کَفُّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَفَّ امرَأَهٍ قَطُّ ، وکانَ یَقولُ لَهُنَّ إذا أخَذَ عَلَیهِنَّ : قَد بایَعتُکُنَّ کَلاما . (1)

صحیح مسلم عن عائشه فی بَیانِ بَیعَهِ النِّساءِ :ما مَسَّ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ امرَأَهً قَطُّ ، إلّا أن یَأخُذَ عَلَیها ، فَإِذا أخَذَ عَلَیها فَأَعطَتهُ قالَ : اِذهَبی فَقَد بایَعتُکِ . (2)

السیره النبویّه لابن هشام عن ابن إسحاق :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لا یُصافِحُ النِّساءَ ، إنَّما کانَ یَأخُذُ عَلَیهِنَّ ، فَإِذا أقرَرنَ قالَ : اِذهَبنَ فَقَد بایَعتُکُنَّ . (3)

اُسد الغابه عن عقیله بنت عبید :جِئتُ أنَا واُمّی قَریرَهُ بِنتُ الحارِثِ العُتوارِیَّهُ فی نِساءٍ مِنَ المُهاجِراتِ ، فَبایَعنَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وهُوَ ضارِبٌ عَلَیهِ قُبَّتَهُ بِالأَبطَحِ ، فَأَخَذَ عَلَینا أن لا نُشرِکَ بِاللّهِ شَیئا الآیَهَ کُلَّها ، فَلَمّا أقرَرنا وبَسَطنا أیدِیَنا لِنُبایِعَهُ ، قالَ : إنّی لا أمَسُّ أیدِی النِّساءِ ، فَاستَغفَرَ لَنا ، فَکانَت تِلکَ بَیعَتُنا . (4)

مسند ابن حنبل عن أسماء بنت یزید :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله جَمَعَ نِساءَ المُسلِمینَ لِلبَیعَهِ ، فَقالَت لَهُ أسماءُ : ألا تَحسِرُ لَنا عَن یَدِکَ یا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنّی لَستُ اُصافِحُ النِّساءَ ، ولکِن آخُذُ عَلَیهِنَّ . (5)

.

1- .سنن ابن ماجه : ج 2 ص 960 ح 2875 ، صحیح البخاری : ج 5 ص 2025 ح 4983 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1489 ح 88 کلاهما نحوه .
2- .صحیح مسلم : ج 3 ص 1489 ح 89 ، سنن أبی داود : ج 3 ص 133 ح 2941 وفیه «ید» بدل «بیده» ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 422 ح 24883 وزاد فیه «ید» بعد «بیده» .
3- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 109 ، اُسد الغابه : ج 7 ص 269 الرقم 7319 ، الإصابه : ج 8 ص 334 الرقم 11813 ولیس فیه آخره «فقد بایعتکنّ» .
4- .اُسد الغابه : ج 7 ص 237 الرقم 7225 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 436 ح 27643 ، المعجم الکبیر : ج 24 ص 163 ح 417 و ص 182 ح 459 ، مسند إسحاق بن راهویه : ج 5 ص 183 ح 2309 وکلّها نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 105 ح 476 .

ص: 475

سنن ابن ماجه به نقل از عایشه :به خدا سوگند که دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هرگز دست هیچ زنی را لمس نکرد ؛ بلکه با آنان از طریق گفتار، بیعت می کرد... . به خدا سوگند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از زنان، پیمانی نگرفت، جز آنچه خداوند به او فرمان داده بود ، و کف دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هرگز با کف دست زنی تماس پیدا نکرد ؛ بلکه هر گاه از آنان بیعت می گرفت، می فرمود : «من به وسیله کلام، با شما بیعت کردم» .

صحیح مسلم به نقل از عایشه، در بیان بیعت زنان :دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هرگز [دست ]زنی را لمس نکرد ؛ بلکه فقط از او پیمان می گرفت و چون به او پیمان می داد، می فرمود : «برو ؛ با تو بیعت کردم» .

السیره النبویّه، ابن هشام به نقل از ابن اسحاق :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با زنان [برای بیعت ]دست نمی داد ؛ بلکه فقط از آنها پیمان می گرفت ، و چون می پذیرفتند، می فرمود : «بروید ؛ با شما بیعت کردم» .

اُسد الغابه به نقل از عقیله دختر عبید :من و مادرم قَریره عُتواری، دختر حارث، با عدّه ای از زنان مهاجر به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله که در ابطح برایش خیمه ای زده بودند ، رفتیم و آنها با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت کردند . او از ما پیمان گرفت که چیزی را شریک خدا قرار ندهیم و تمام مفاد آیه را تا پایان آن ، بیعت گرفت . چون پذیرفتیم و دستمان را دراز کردیم تا با او بیعت کنیم ، فرمود : «من دست زنان را لمس نمی کنم» و برای ما طلب آمرزش کرد . این، بیعت ما بود .

مسند ابن حنبل به نقل از اسماء دختر یزید :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، زنان مسلمانان را برای بیعت جمع کرد . اسماء به ایشان گفت : ای پیامبر خدا ! آیا دستت را برای ما نمی گشایی ؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود : «من با زنان، دست نمی دهم ؛ بلکه از آنها پیمان می گیرم» .

.


ص: 476

سنن النسائی عن اُمیمه بنت رقیقه :أتَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فی نِسوَهٍ مِنَ الأَنصارِ نُبایِعُهُ ، فَقُلنا : یا رَسولَ اللّهِ ، نُبایِعُکَ عَلی ألّا نُشرِکَ بِاللّهِ شَیئا ، ولا نَسرِقَ ، ولا نَزنِیَ ، ولا نَأتِیَ بِبُهتانٍ نَفتَریهِ بَینَ أیدینا وأَرجُلِنا ، ولا نَعصِیَکَ فی مَعروفٍ . قالَ : فیمَا استَطَعتُنَّ وأَطَقتُنَّ . قالَت : قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أرحَمُ بِنا ، هَلُمَّ نُبایِعُکَ یا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنّی لا اُصافِحُ النِّساءَ ، إنَّما قَولی لِمِئَهِ امرَأَهٍ کَقَولی لِامرَأَهٍ واحِدَهٍ أو مِثل قَولی لِامرَأَهٍ واحِدَهٍ . (1)

8 / 3بَیعَهُ النِّساءِ بِغَمسِ أیدیهِنَّ فی إناءِ الماءِالإمام علی علیه السلام :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لا یُصافِحُ النِّساءَ ، فَکانَ إذا أرادَ أن یُبایِعَ النِّساءَ ، أتی بِإِناءٍ فیهِ ماءٌ فَیَغمِسُ یَدَهُ ثُمَّ یُخرِجُها ، ثُمَّ یَقولُ : اِغمِسنَ أیدِیَکُنَّ فیهِ ، فَقَد بایَعتُکُنَّ . (2)

الکافی عن المفضّل بن عمر :قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : کَیفَ ماسَحَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله النِّساءَ حینَ بایَعَهُنَّ ؟ قالَ : دَعا بِمِرکَنِهِ (3) الَّذی کانَ یَتَوَضَّأُ فیهِ ، فَصَبَّ فیهِ ماءَ ثُمَّ غَمَسَ یَدَهُ الیُمنی ، فَکُلَّما بایَعَ واحِدَهً مِنهُنَّ قالَ : اِغمِسی یَدَکِ ، فَتَغمِسُ کَما غَمَسَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَکانَ هذا مُماسَحَتَهُ إیّاهُنَّ . (4)

.

1- .سنن النسائی : ج 7 ص 149 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 286 ح 27075 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 80 ح 6946 کلاهما نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 106 ح 477 .
2- .الجعفریّات : ص 80 ، النوادر للراوندی : ص 168 ح 263 کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام ، مستدرک الوسائل : ج 14 ص 277 ح 16709 .
3- .المِرکن بکسر المیم : الإجانه (الصحاح : ج 5 ص 2126 «رکن») .
4- .الکافی : ج 5 ص 526 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 187 ح 9 .

ص: 477



8 / 3 بیعت زنان با دستْ فرو بُردنشان در ظرف آب
سنن النسائی به نقل از امیمه دختر رقیقه :من با گروهی از زنان انصار برای بیعت، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتیم و گفتیم : ای پیامبر خدا ! ما با تو بیعت می کنیم که به خدا شرک نورزیم ، دزدی نکنیم ، زنا نکنیم ، بچّه های نامشروع را که می یابیم، با بهتان به شوهرانمان نبندیم ، و در هیچ کار نیکی، از تو نافرمانی نکنیم . فرمود : «تا جایی که می توانید و تاب می آورید» . گفتیم : خدا و پیامبر او، به ما مهربان ترند . دستت را بیاور تا با تو بیعت کنیم، ای پیامبر خدا ! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «من با زنان، دست نمی دهم ؛ بلکه سخن من با صد زن، همانند سخنم با یک زن است» یا «مثل سخنم با یک زن است» .

8 / 3بیعت زنان با دستْ فرو بُردَنشان در ظرف آبامام علی علیه السلام :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با زنان دست نمی داد . از این رو، وقتی خواست با زنان بیعت کند، ظرف آبی آوردند و ایشان دستش را داخل آب می کرد و بیرون می آورد. سپس می فرمود : «دست هایتان را در آن فرو برید ؛ با شما بیعت کردم» .

الکافی به نقل از مفضّل بن عمر :به امام صادق علیه السلام گفتم : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله زمانی که با زنان بیعت کرد، چگونه دست داد ؟ فرمود : «دستور داد ظرف وضویش را آوردند و در آن، آب ریخت. سپس دست راستش را در آن فرو برد ، و با هر یک از زنان که بیعت می کرد، می فرمود : «دستت را در آب فرو کن» و او دستش را در آب فرو می برد، چنان که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرو برده بود ، و این دست دادن ایشان با آنها بود» .

.


ص: 478

الکافی عن سعدان بن مسلم :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : أتَدری کَیفَ بایَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله النِّساءَ ؟ قُلتُ : اللّهُ أعلَمُ وَابنُ رَسولِهِ أعلَمُ . قالَ : جَمَعَهُنَّ حَولَهُ ثُمَّ دَعا بِتَورِ بِرامٍ (1) ، فَصَبَّ فیهِ نَضوحا ثُمَّ غَمَسَ یَدَهُ فیهِ ، ثُمَّ قالَ : اِسمَعنَ یا هؤُلاءِ ! اُبایِعُکُنَّ عَلی ألّا تُشرِکنَ بِاللّهِ شَیئا ، ولا تَسرِقنَ ، ولا تَزنینَ ، ولا تَقتُلنَ أولادَکُنَّ ، ولا تَأتینَ بِبُهتانٍ تَفتَرینَهُ بَینَ أیدیکُنَّ وأَرجُلِکُنَّ ، ولا تَعصینَ بَعولَتَکُنَّ فی مَعروفٍ ، أقرَرتُنَّ ؟ قُلنَ : نَعَم . فَأَخرَجَ یَدَهُ مِنَ التَّورِ ، ثُمَّ قالَ لَهُنَّ : اِغمِسنَ أیدِیَکُنَّ ، فَفَعَلنَ ، فَکانَت یَدُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله الطّاهِرَهُ أطیَبَ مِن أن یَمَسَّ بِها کَفَّ اُنثی لَیسَت لَهُ بِمَحرَمٍ . (2)

الإمام الجواد علیه السلام :کانَت مُبایَعَهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله النِّساءَ أن یَغمِسَ یَدَهُ فی إناءٍ فیهِ ماءٌ ثُمَّ یُخرِجَها ، وتَغمِسَ النِّساءُ بِأَیدیهِنَّ فی ذلِکَ الإِناءِ ؛ بِالإِقرارِ وَالإِیمانِ بِاللّهِ وَالتَّصدیقِ بِرَسولِهِ عَلی ما أخَذَ عَلَیهِنَّ . (3)

کتاب من لا یحضره الفقیه عن ربعی بن عبد اللّه :لَمّا بایَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله النِّساءَ وأَخَذَ عَلَیهِنَّ ، دَعا بِإِناءٍ فَمَلَأَهُ ، ثُمَّ غَمَسَ یَدَهُ فِی الإِناءِ ثُمَّ أخرَجَها ، فَأَمَرَهُنَّ أن یُدخِلنَ أیدِیَهُنَّ فَیَغمِسنَ فیهِ . (4)

الطبقات الکبری عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جدّه :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَدینَهَ لِلهِجرَهِ ، کانَ نِساءٌ قَد أسلَمنَ فَدَخَلنَ عَلَیهِ فَقُلنَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ رِجالَنا قَد بایَعوکَ وإنّا نُحِبُّ أن نُبایِعَکَ . قالَ : فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِقَدَحٍ مِن ماءٍ فَأَدخَلَ یَدَهُ فیهِ ، ثُمَّ أعطاهُنَّ امرَأَهً امرَأَهً ، فَکانَت هذِهِ بَیعَتَهُنَّ . (5)

.

1- .التَّور : من الأوانی . والبُرمَهُ : قِدرٌ مِن حجاره والجمع : بَرَمٌ وبِرامٌ (لسان العرب : ج 4 ص 96 «تور» و ج 12 ص 45 «برم») .
2- .الکافی : ج 5 ص 526 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 134 ح 24 .
3- .تحف العقول : ص 457 ، مشکاه الأنوار : ص 355 ح 1152 نحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 117 ح 14 .
4- .کتاب من لایحضره الفقیه : ج 3 ص 469 ح 4634 ، مشکاه الأنوار : ص 355 ح 1153 نحوه ، وسائل الشیعه : ج 14 ص 152 ح 25449 ؛ تاریخ الطبری : ج 3 ص 62 عن أبان بن صالح نحوه .
5- .الطبقات الکبری : ج 8 ص 11 ، وراجع : تاریخ أصبهان : ج 2 ص 346 الرقم 630 .

ص: 479

الکافی به نقل از سعدان بن مسلم :امام صادق علیه السلام فرمود : «آیا می دانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با زنان چگونه بیعت کرد ؟». گفتم : خدا و فرزند پیامبر او، بهتر می دانند . فرمود : «آنها را پیرامون خود جمع کرد . سپس دیگی سنگی خواست و مشکی آب در آن ریخت. آن گاه دستش را در آن آب فرو برد و فرمود : گوش کنید، ای شمایان ! با شما بیعت می کنم بر این که چیزی را شریک خدا قرار ندهید ، دزدی نکنید ، زنا نکنید ، فرزندانتان را نکشید ، بچّه های نامشروع را که می یابید، با بهتان به شوهرانتان نبندید ، و در هیچ کار نیکی، از شوهرانتان نافرمانی نکنید . آیا می پذیرید ؟ . گفتند : آری . پس ، دستش را از دیگ بیرون آورد و سپس به آنان فرمود : حال، شما دست خود را در آن فرو برید . زنان چنین کردند . پس دست پاک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، پاک تر از آن بود که با آن دست، زن نامحرمی را لمس کند» .

امام جواد علیه السلام :روش بیعت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با زنان، این گونه بود که دستش را در ظرف آبی فرو می برد و بیرون می آورد . آن گاه زنان دست خود را در آن ظرف فرو می بردند، همراه با اقرار و ایمان به خدا و تصدیق پیامبر او و تعهّداتی که از آنان می گرفت .

کتاب من لا یحضره الفقیه به نقل از ربعی بن عبد اللّه :زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با زنان بیعت کرد و از آنان تعهّد گرفت ، ظرفی طلبید و آن را پر از آب کرد. سپس دست خود را در آن فرو برد و بیرون آورد و به زنان دستور داد که دست خود را در آن فرو برند و آنها دستشان را در آب فرو می بردند .

الطبقات الکبری به نقل از عمرو بن شعیب، از پدرش، از جدّش :چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت کرد، زنانی که مسلمان شده بودند، خدمت ایشان رسیدند و گفتند : ای پیامبر خدا ! مردهای ما، با تو بیعت کرده اند و ما نیز دوست داریم با تو بیعت کنیم . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قدح آبی خواست و دستش را در آن فرو برد . سپس دستور داد یکایک آن زنان، دست خود را در آن آب فرو بردند و این، بیعت آنان بود .

.


ص: 480

8 / 4بَیعَهُ النِّساءِ مِن وَراءِ الثَّوبِرسول اللّه صلی الله علیه و آله فی حَدیثٍ طَویلٍ یَذکُرُ فیهِ أحکامَ النِّساءِ :... ولا یَجوزُ لِلمَرأَهِ أن تُصافِحَ غَیرَ ذی مَحرَمٍ إلّا مِن وَراءِ ثَوبِها ، ولا تُبایِعَ إلّا مِن وَراءِ ثَوبِها . (1)

مشکاه الأنوار عن سعیده وأیمنه اُختی محمّد بن أبی عمیر :دَخَلنا عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقُلنا : تَعودُ المَرأَهُ أخاها فِی اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم . قُلنا : فَتُصافِحُهُ ؟ قالَ : نَعَم مِن وَراءِ ثَوبٍ ؛ کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَبِسَ الصّوفَ یَومَ بایَعَ النِّساءَ ، فَکانَت یَدُهُ فی کُمِّهِ ، وهُنَّ یَمسَحنَ أیدِیَهُنَّ عَلَیهِ . (2)

الطبقات الکبری عن عامر الشعبی :بایَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله النِّساءَ وعَلی یَدِهِ ثَوبٌ . (3)

.

1- .الخصال : ص 588 ح 12 عن جابر بن یزید الجعفی عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 256 ح 1 .
2- .مشکاه الأنوار : ص 355 ح 1151 ، مستدرک الوسائل : ج 14 ص 278 ح 16711 .
3- .الطبقات الکبری : ج 8 ص 5 ، تفسیر ابن کثیر : ج 8 ص 126 بزیاده «قد وضعه علی کفّه» فی آخره ، تفسیر القرطبی : ج 18 ص 71 نحوه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 6 ص 9 ح 9832 عن إبراهیم وفیه «یصافح» بدل «بایع» ؛ مجمع البیان : ج 9 ص 415 نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 184 .

ص: 481



8 / 4 بیعت زنان از پشت جامه
8 / 4بیعت زنان از پشت جامهپیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی بلند که در آن، احکام زنان را بیان می فرماید :برای زن جایز نیست که با نامحرم دست دهد، مگر از پشت جامه اش ، و نه بیعت کند، مگر از پشت جامه اش .

مشکاه الأنوار به نقل از سعیده و ایمنه، خواهران محمد بن ابی عمیر :خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم و گفتیم : آیا جایز است که زن از برادر ایمانی اش عیادت کند ؟ فرمود : «آری» . گفتیم: و با او دست دهد ؟ فرمود : «آری ، از پشت جامه» . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روزی که با زنان بیعت کرد، جامه پشمین پوشید و دستش در آستینش بود ، و زنان، دست خود را بر آن می کشیدند .

الطبقات الکبری به نقل از عامر شعبی :پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که روی دستش پارچه ای بود ، با زنان بیعت کرد .

.


ص: 482

الفصل التاسع : أحکام البیعه9 / 1وُجوبُ بَیعَهِ الإِمامِ العادِلِ علیه السّلام عَلَی المُکَلَّفینَالکتاب«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا * سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ لَکُم مِّنَ اللَّهِ شَیْئا إِنْ أَرَادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِکُمْ نَفْعَاً بَلْ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» . (1)

«وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَ لَا تَنقُضُواْ الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ * وَلَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّهٍ أَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلَاً بَیْنَکُمْ أَن تَکُونَ أُمَّهٌ هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّهٍ إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ * وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَ لَکِن یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَ لَتُسْئلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ لَا تَتَّخِذُواْ أَیْمَانَکُمْ دَخَلَاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَ تَذُوقُواْ السُّوءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * وَلَا تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ» . (2)

.

1- .الفتح : 10 11 .
2- .النحل : 91 95 .

ص: 483



فصل نهم : احکام بیعت

9 / 1 وجوب بیعت با پیشوای عادل بر افراد مکلّف
فصل نهم : احکام بیعت9 / 1وجوب بیعت با پیشوای عادل بر افراد مکلّفقرآن«کسانی که با تو بیعت می کنند ، در حقیقت ، با خدا بیعت می کنند . دست خدا، بالای دست های آنهاست. پس هر که [بیعت ]شکند ، در واقع ، به زیان خود می شکند ، و هر که به آنچه با خدا عهد کرده است، وفا کند، به زودی، خدا مزدی بزرگ به او می دهد . بر جای ماندگان از بادیه نشینان عرب [که در حدیبیّه با تو در جنگ شرکت نکردند]، به زودی به تو خواهند گفت : اموال ما و کسانمان، ما را از جنگ باز داشتند . پس برای ما آمرزش بخواه . آنان چیزی را که در دل هایشان نیست، بر زبان خویش می رانند . بگو : اگر خدا بخواهد به شما زیانی یا سودی برساند، چه کسی در برابر او برای شما اختیار چیزی را دارد ؟ بلکه این خداست که به آنچه می کنید، همواره آگاه است» .

«و هر گاه با خدا پیمان بستید، به پیمان خدا وفا کنید و سوگندها[ی خود] را پس از استوار کردن آنها مشکنید، در حالی که خدا را بر خود ضامن [و گواه] قرار داده اید ؛ زیرا خدا آنچه را انجام می دهید، می داند . و مانند آن زنی که رشته خود را پس از محکم بافتن، پنبه می کرد، مباشید که سوگندهای خود را میان خویش، وسیله تقلّب سازید، [به خیال این] که گروهی از گروه دیگر [در داشتن امکانات ]افزون ترند . جز این نیست که خدا شما را بدین وسیله می آزماید و روز قیامت در آنچه اختلاف می کردید، قطعاً برای شما توضیح خواهد داد . و اگر خدا می خواست، قطعاً شما را امّتی واحد قرار می داد ؛ ولی هر که را بخواهد، بی راه و هر که را بخواهد، هدایت می کند و از آنچه انجام می دادید، حتماً سؤال خواهید شد . و زنهار ! سوگندهای خود را وسیله تقلّب میان خود قرار ندهید ، تا گامی، پس از استواری اش بلغزد ، و شما به [سزای] آن که [مردم را] از راه خدا باز داشته اید، دچار شکنجه شوید و برایتان عذابی بزرگ باشد» .

.


ص: 484

«یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَی أَن لَا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئا وَ لَا یَسْرِقْنَ وَ لَا یَزْنِینَ وَ لَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» . (1)

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الْاءِنجِیلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» . (2)

الحدیثالفتوح :قالَتِ الأَنصارُ [ لِلنّاسِ] : إنَّکُم قَد عَرَفتُم فَضلَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وسابِقَتَهُ وقَرابَتَهُ ومَنزِلَتَهُ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، مَعَ عِلمِهِ بِحَلالِکُم وحَرامِکُم وحاجَتِکُم إلَیهِ مِن بَینِ الصَّحابَهِ ، ولَن یَألُوَکُم نُصحا ، ولَو عَلِمنا مَکانَ أحَدٍ هُوَ أفضَلُ مِنهُ وأَجمَلُ لِهذَا الأَمرِ وأَولی بِهِ مِنهُ لَدَعَوناکُم إلَیهِ . فَقالَ النّاسُ کُلُّهُم بِکَلِمَهٍ واحِدَهٍ : رَضینا بِهِ طائِعینَ غَیرَ کارِهینَ . فَقالَ لَهُم عَلِیٌّ علیه السلام : أخبِرونی عَن قَولِکُم هذا : «رَضینا بِهِ طائِعینَ غَیرَ کارِهینَ» . أحَقٌّ واجِبٌ هذا مِنَ اللّهِ عَلَیکُم ، أم رَأیٌ رَأَیتُموهُ مِن عِندِ أنفُسِکُم ؟ قالوا : بَل هُوَ واجِبٌ أوجَبَهُ اللّهُ عز و جل لَکَ عَلَینا . (3)

الاحتجاج عن الأصبغ بن نباته :کُنتُ جالِسا عِندَ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَجاءَهُ ابنُ الکَوّا فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، مَنِ البُیوتُ فی قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَی وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» (4) ؟ قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : نَحنُ البُیوتُ الَّتی أمَرَ اللّهُ بِها أن تُؤتی مِن أبوابِها ، نَحنُ بابُ اللّهِ وبُیوتُهُ الَّتی یُؤتی مِنهُ ، فَمَن بایَعَنا وأَقَرَّ بِوِلایَتِنا فَقَد أتَی البُیوتَ مِن أبوابِها ، ومَن خالَفَنا وفَضَّلَ عَلَینا غَیرَنا فَقَد أتَی البُیوتَ مِن ظُهورِها . (5)

.

1- .الممتحنه : 12 .
2- .التوبه : 111 .
3- .الفتوح : ج 2 ص 435 .
4- .البقره : 189 .
5- .الاحتجاج : ج 1 ص 540 ح 129 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 343 ح 687 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 328 ح 9 .

ص: 485

«ای پیامبر ! چون زنان باایمان نزدت آیند تا با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا نسازند ، و دزدی نکنند ، و زنا ندهند ، و فرزندان خود را نکشند ، و بچّه های نامشروع را که یافته اند، با بهتان، به شوهر نبندند ، و در کار نیک، از تو نافرمانی نکنند ، با آنها بیعت کن و از خدا برایشان آمرزش بخواه، که خدا آمرزنده مهربان است» .

«در حقیقت ، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهای] این که بهشت برای آنان باشد ، خریده است ؛ همان کسانی که در راه خدا می جنگند و می کشند و کشته می شوند ، [و این] به عنوان وعده حقّی در تورات و انجیل و قرآن، بر عهده اوست ، و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است ؟ پس به این معامله ای که با او کرده اید ،شادمان باشید ، و این، همان کامیابی بزرگ است» .

حدیثالفتوح :انصار [به مردم] گفتند : شما از برتری علی بن ابی طالب و پیشینه او و خویشاوندی اش با پیامبر صلی الله علیه و آله و جایگاهش نزد او آگاهید ، و می دانید که او حلال و حرام [دین] شما را می داند ، و از میان صحابه به او نیازمندید ، و او هرگز از خیرخواهی به شما فروگذار نخواهد کرد . اگر کس دیگری را می شناختیم که از او برتر ، و برای این امر، زیبنده تر و سزاوارتر از علی بود، قطعاً شما را به او فرا می خواندیم . مردم یک صدا فریاد زدند : با میل و رغبت، او را می پذیریم . علی علیه السلام به آنان فرمود : «به من بگویید این که گفتید : با میل و رغبت، او را می پذیریم ، آیا این را یک وظیفه الهی بر خود می دانید ، یا این که نظر شخصی خودتان است ؟». گفتند : نه ، وظیفه ای است که خداوند عز و جل آن را در قبال تو بر ما واجب گردانیده است .

الاحتجاج به نقل از اصبغ بن نباته :نزد امیر مؤمنان علیه السلام نشسته بودم که ابن کوّاء وارد شد و گفت : ای امیر مؤمنان ! مراد از «خانه ها» در این سخن خداوند عز و جل چیست : «نیکی، آن نیست که از پشت خانه ها وارد شوید ؛ بلکه نیکی، آن است که تقوا پیشه کند و به خانه ها از درِ آنها وارد شوید» ؟ علی علیه السلام فرمود : «ماییم آن خانه هایی که خدا دستور داده است از درهای آنها وارد شوند . ماییم آن درِ خدا و خانه های او که باید از آن در وارد [آنها] شد . پس هر که با ما بیعت کند و به ولایت ما اقرار نماید ، به این خانه ها از درهایشان وارد شده است ، و هر که از ما سرپیچی نماید و دیگران را بر ما ترجیح دهد ، در واقع ، از پشت خانه ها وارد شده است» .

.


ص: 486

بحار الأنوار مِمّا وَرَدَ فِی استِحبابِ زِیارَهِ المُصافَقَهِ لِلأَئِمَّهِ علیهم السلام :ثُمَّ تَضَعُ یَدَکَ الیُمنی عَلَی القَبرِ وتَقولُ : هذِهِ یَدَیَّ مُصافَقَهً لَکَ عَلَی البَیعَهِ الواجِبَهِ عَلَینا ، فَاقبَل ذلِکَ مِنّی یا إمامی . (1)

9 / 2إجبارُ الإِمامِ علیه السّلام عَلی قَبولِ بَیعَهِ النّاسِمقاتل الطالبیین عن یحیی بن الحسن العلوی :إنَّ المَأمونَ وَجَّهَ إلی جَماعَهٍ مِن آلَ أبی طالِبٍ ، فَحَمَلَهُم إلَیهِ مِنَ المَدینَهِ ، وفیهِم عَلِیُّ بنُ موسَی الرِّضا ، فَأَخَذَ بِهِم عَلی طَریقِ البَصرَهِ حَتّی جاؤوهُ بِهِم ، وکانَ المُتَوَلّی لِاءِشخاصِهِمُ المَعروفَ بِالجَلُودِیِّ مِن أهلِ خُراسانَ ، فَقَدِمَ بِهِم عَلَی المَأمونِ ، فَأَنزَلَهُم دارا وأَنزَلَ عَلِیَّ بنَ موسَی الرِّضا دارا ، ووَجَّهَ إلَی الفَضلِ بنِ سَهلٍ فَأَعلَمَهُ أنَّهُ یُریدُ العَقدَ لَهُ ، وأَمَرَهُ بِالاِجتِماعِ مَعَ أخیهِ الحَسَنِ بنِ سَهلٍ عَلی ذلِکَ ، فَفَعَلَ وَاجتَمَعا بِحَضرَتِهِ . فَجَعَلَ الحَسَنُ یُعظِمُ ذلِکَ عَلَیهِ ویُعَرِّفُهُ ما فی إخراجُ الأَمرَ مِن أهلِهِ عَلَیهِ ، فَقالَ لَهُ : إنّی عاهَدتُ اللّهَ أن اُخرِجَها إلی أفضَلِ آلِ أبی طالِبٍ إن ظَفِرتُ بِالمَخلوعَ ، وما أعلَمُ أحَدا أفضَلُ مِن هذَا الرَّجُلِ ، فَاجتَمَعا مَعَهُ عَلی ما أرادَ . فَأَرسَلَهُما إلی عَلِیِّ بنِ موسی علیه السلام ، فَعَرَضا ذلِکَ عَلَیهُ فَأَبی ، فَلَم یَزالا بِهِ وهُوَ یَأبی ذلِکَ ویَمتَنِعُ مِنهُ ، إلی أن قالَ لَهُ أحَدُهُما : إن فَعَلتَ وإلّا فَعَلنا بِکَ وصَنَعنا ، وتَهَدَّدَهُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ أحَدُهُما : وَاللّهِ ، أمَرَنی بِضَربِ عُنُقِکَ إذا خالَفتَ ما یُریدُ . ثُمَّ دَعا بِهِ المَأمونُ فَخاطَبَهُ فی ذلِکَ فَامتَنَعَ ، فَقالَ لَهُ قَولاً شَبیها بِالتَّهَدُّدِ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : إنَّ عُمَرَ جَعَلَ الشُّوری فی سِتَّهٍ أحَدُهُم جَدُّکَ وقالَ : مَن خالَفَ فَاضرِبوا عُنُقَهُ ، ولا بُدَّ مِن قَبولِ ذلِکَ . فَأَجابَهُ عَلِیُّ بنُ موسی إلی مَا التَمَسَ . (2)

.

1- .بحار الأنوار : ج 102 ص 198 الزیاره الحادیه عشره نقلاً عن نسخه قدیمه فی تألیف أصحابنا ، مستدرک الوسائل : ج 10 ص 223 ح 11901 نقلاً عن المزار القدیم .
2- .مقاتل الطالبیین : ص 454 ، الإرشاد : ج 2 ص 259 ، روضه الواعظین : ص 247 ، الدرّ النظیم : ص 679 وکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 145 ح 23 .

ص: 487



9 / 2 مجبور کردن امام علیه السلام به پذیرش بیعت مردم
بحار الأنوار در آنچه در باره مستحب بودن زیارت بیعت با ائمّه علیهم السلام وارد شده است :سپس دست راستت را روی قبر می گذاری و می گویی : این دست من، به مثابه دست دادن به تو برای بیعتی است که بر ما واجب است . پس ، آن را از من بپذیر، ای امام من !

9 / 2مجبور کردن امام علیه السلام به پذیرش بیعت مردممقاتل الطالبیّین به نقل از یحیی بن حسن علوی :مأمون، مأمورانی را نزد گروهی از خاندان ابو طالب فرستاد و آنها را از مدینه نزد خویش آورد . علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز در میان آنان بود . آن عدّه را از راه بصره حرکت دادند تا این که نزد مأمون آوردند . مسئول انتقال آنان، شخصی بود معروف به جَلودی از اهالی خراسان . او آن گروه را به نزد مأمون آورد. مأمون، آنان را در منزلی اسکان داد و علی بن موسی الرضا علیه السلام را در منزلی دیگر . آن گاه به فضل بن سهل پیغام داد که می خواهد برای وی بیعت بگیرد ، و به فضل دستور داد با برادرش حسن بن سهل نزد او روند . فضل چنین کرد و هر دو به حضور مأمون رسیدند . حسن شروع به بیان دشواری ها و خطرات این کار کرد و به او گفت که اگر خلافت را از خاندان بنی عبّاس خارج سازد، چه عواقبی ممکن است در پی داشته باشد . مأمون به او گفت : من با خدا پیمان بستم که اگر بر آن مخلوع (امین عبّاسی) پیروز شوم ، خلافت را به برترین فرد از خاندان ابو طالب بسپارم ، و من هیچ کس را برتر از این مرد نمی شناسم . پس برادران سهل با خواسته مأمون موافقت کردند . مأمون، آن دو را نزد علی بن موسی الرضا علیه السلام فرستاد و برادران سهل، ولایت عهدی را به ایشان پیشنهاد کردند؛ لیکن امام علیه السلام سر باز زد . آن دو، اصرار می کردند و امام علیه السلام سر باز می زد و امتناع می ورزید ، تا آن که یکی از آن دو به امام گفت : اگر پذیرفتی که هیچ، وگر نه با تو چنین و چنان می کنیم. و امام علیه السلام را تهدید کرد . سپس دیگری گفت : به خدا سوگند، مأمون به ما دستور داده است که چنانچه با خواسته او مخالفت نمایی، گردنت زده شود . پس از آن ، مأمون، امام علیه السلام را خواست و در این باره با ایشان سخن گفت؛ ولی باز امام علیه السلام امتناع ورزید . مأمون سخنی تهدیدآمیز به امام علیه السلام گفت و سپس اظهار داشت : عمر، شورایی شش نفره تشکیل داد که یکی از اعضای آن، جدّ تو بود ، و گفت : هر کس مخالفت کرد، او را گردن بزنید ، و باید بپذیرد . در این هنگام ، علی بن موسی الرضا علیه السلام به درخواست مأمون، پاسخ مثبت داد .

.


ص: 488

الأمالی للصدوق عن یاسر :لَمّا وُلِّیَ الرِّضا علیه السلام العَهدَ ، سَمِعتُهُ وقَد رَفَعَ یَدَیهِ إلَی السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنّی مُکرَهٌ مُضطَرٌّ ، فَلا تُؤاخِذنی کَما لَم تُؤاخِذ عَبدَکَ ونَبِیَّکَ یوسُفَ حِینَ دُفِعَ إلی وِلایَهِ مِصر . (1)

عیون أخبار الرضا علیه السلام عن محمّد بن عرفه :قُلتُ لِلرِّضا علیه السلام : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما حَمَلَکَ عَلَی الدُّخولِ فی وِلایَهِ العَهدِ ؟ فَقالَ : ما حَمَلَ جَدّی أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام عَلَی الدُّخولِ فِی الشُّوری . (2)

عیون أخبار الرضا علیه السلام عن الریّان بن الصلت :دَخَلتُ عَلی عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا علیه السلام ، فَقُلتُ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، النّاسُ یَقولونَ : إنَّکَ قَبِلتَ وِلایَهَ العَهدِ مَعَ إظهارِکَ الزُّهدَ فِی الدُّنیا ! فَقالَ علیه السلام : قَد عَلِمَ اللّهُ کَراهَتی لِذلِکَ ، فَلَمّا خُیِّرتُ بَینَ قَبولِ ذلِکَ وبَینَ القَتلِ ، اختَرتُ القَبولَ عَلَی القَتلِ . وَیحَهُم أما عَلِموا أنَّ یوسُفَ علیه السلام کانَ نَبِیّا ورَسولاً ، فَلَمّا دَفَعَتهُ الضَّرورَهُ إلی تَوَلّی خَزائِنِ العَزیزِ قالَ : «اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ » (3) ! ودَفَعَتنِی الضَّرورَهُ إلی قَبولِ ذلِکَ عَلی إکراهٍ وإجبارٍ بَعدَ الإِشرافِ عَلَی الهَلاکِ ، عَلی أنّی ما دَخَلتُ فی هذا الأَمرِ إلّا دُخولَ خارِجٍ مِنهُ ، فَإِلَی اللّهِ المُشتَکی وهُوَ المُستَعَانُ . (4)

.

1- .الأمالی للصدوق : ص 757 ح 1022 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 364 نحوه ، روضه الواعظین : ص 252 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 130 ح 5 .
2- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 141 ح 4 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 364 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 140 ح 14 .
3- .یوسف : 55 .
4- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 139 ح 2 وص 138 ح 1 ، علل الشرائع : ص 238 ح 2 کلاهما عن الحسن بن موسی نحوه وص 239 ح 3 ، الأمالی للصدوق : ص 130 ح 118 ، روضه الواعظین : ص 247 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 130 ح 4 وراجع : تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 180 ح 38 والخرائج والجرائح : ج 2 ص 766 ح 86 .

ص: 489

الأمالی ، صدوق به نقل از یاسر :چون امام رضا علیه السلام به ولایت عهدی تعیین شد ، دستانش را به سوی آسمان بر داشت و فرمود: «بار خدایا ! تو می دانی که من مجبور و ناچار شدم . پس مرا مؤاخذه مفرما، چنان که بنده ات و پیامبرت یوسف را آن گاه که به پذیرش حکومت مصر وادارش کردند ، مؤاخذه ننمودی» .

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از محمّد بن عرفه :به امام رضا علیه السلام گفتم : ای پسر پیامبر خدا! چه چیزی شما را به پذیرش ولایت عهدی وا داشت ؟ فرمود : «همان چیزی که جدّم امیر مؤمنان علیه السلام را به پذیرش [عضویت در ]شورا[ی عمر] وا داشت» .

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از ریّان بن صلت :خدمت علی بن موسی الرضا علیه السلام رسیدم و گفتم : ای پسر پیامبر خدا ! مردم می گویند : شما با آن که وانمود می کنید به دنیا بی رغبتید ، ولایت عهدی را پذیرفتید ! فرمود : «خدا می داند که من از آن بیزار بودم ؛ امّا چون میان پذیرش آن و کشته شدن، مخیّر شدم ، پذیرفتن را بر کشته شدن بر گزیدم . وای بر آنان ! مگر نمی دانند که یوسف علیه السلام پیامبر و رسول بود ؛ امّا چون ناچار شد خزانه داری عزیز [مصر] را بپذیرد ، به او گفت : «مرا بر خزانه های این سرزمین بگمار که من نگهبانی دانا هستم» . من نیز با زور و اجبار و پس از آن که در آستانه کشته شدن قرار گرفتم ، ناچار به پذیرش آن شدم ، منتها پذیرفتن این کار از جانب من، مانند نپذیرفتن آن است . به خدا شِکوه می کنم و از او یاری می جویم» .

.


ص: 490

الأمالی للصدوق عن أبی الصلت الهَرَویّ :إنَّ المَأمونَ قالَ لِلرِّضا علیه السلام : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، قَد عَرَفتُ فَضلَکَ وعِلمَکَ وزُهدَکَ ووَرَعَکَ وعِبادَتَکَ ، وأَراکَ أحَقَّ بِالخِلافَهِ مِنّی . فَقالَ الرِّضا علیه السلام : بِالعُبودِیَّهِ للّهِِ عز و جل أفتَخِرُ ، وبِالزُّهدِ فِی الدُّنیا أرجُو النَّجاهَ مِن شَرِّ الدُّنیا ، وبِالوَرَعِ عَنِ المَحارِمِ أرجُو الفَوزَ بِالمَغانِمِ ، وبِالتَّواضُعِ فِی الدُّنیا أرجُو الرِّفعَهَ عِندَ اللّهِ عز و جل . فَقالَ لَهُ المَأمونُ : إنّی قَد رَأَیتُ أن أعزِلَ نَفسی عَنِ الخِلافَهِ وأَجعَلَها لَکَ واُبایِعَکَ . فَقالَ لَهُ الرِّضا علیه السلام : إن کانَت هذِهِ الخِلافَهُ لَکَ وجَعَلَها اللّهُ لَکَ ، فَلا یَجوزُ أن تَخلَعَ لِباسا ألبَسَکَهُ اللّهُ وتَجعَلَهُ لِغَیرِکَ ، وإن کانَتِ الخِلافَهُ لَیسَت لَکَ ، فَلا یَجوزُ لَکَ أن تَجعَلَ لِیَ ما لَیسَ لَکَ ! فَقالَ لَهُ المَأمونُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، لا بُدَّ لَکَ مِن قَبولِ هذا الأَمرِ . فَقالَ : لَستُ أفعَلُ ذلِکَ طائِعا أبَدا . فَما زالَ یَجهَدُ بِهِ أیّاما حَتّی یَئِسَ مِن قَبولِهِ ، فَقالَ لَهُ : فَإِن لَم تَقبَلِ الخِلافَهَ ولَم تُحِب مُبَایَعَتی لَکَ ، فَکُن وَلِیَّ عَهدی لِتَکونَ لَکَ الخِلافَهُ بَعدی . فَقالَ الرِّضا علیه السلام : وَاللّهِ ، لَقَد حَدَّثَنی أبی عَن آبائِهِ ، عَن أمیرِ المُؤمِنینَ ، عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أنّی أخرُجُ مِنَ الدُّنیا قَبلَکَ مَقتولاً بِالسَّمِّ مَظلوما ، تَبکی عَلَیَّ مَلائِکَهُ السَّماءِ ومَلائِکَهُ الأَرضِ ، واُدفَنُ فی أرضِ غُربَهٍ إلی جَنبِ هارونَ الرَّشیدِ . فَبَکَی المَأمونُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ومَنِ الَّذی یَقتُلُکَ ، أو یَقدِرُ عَلَی الإِساءَهِ إلَیکَ وأَنَا حَیٌّ ؟ فَقالَ الرِّضا علیه السلام : أما إنّی لَو أشاءُ أن أقولَ مَنِ الَّذی یَقتُلُنی لَقُلتُ . فَقالَ المَأمونُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّما تُریدُ بِقَولِکَ هذَا التَّخفیفَ عَن نَفسِکَ ، ودَفعَ هذا الأَمرِ عَنکَ ، لِیَقولَ النّاسُ : إنَّکَ زاهِدٌ فِی الدُّنیا . فَقالَ الرِّضا علیه السلام : وَاللّهِ ، ما کَذَبتُ مُنذُ خَلَقَنی رَبّی عز و جل ، وما زَهِدتُ فِی الدُّنیا لِلدُّنیا ، وإنّی لَأَعلَمُ ما تُریدُ . فَقالَ المَأمونُ : وما اُریدُ ؟ قالَ : لی الأَمانَ عَلَی الصِّدقِ ؟ قالَ : لَکَ الأَمانُ . قالَ : تُریدُ بِذلِکَ أن یَقولَ النّاسُ : إنَّ عَلِیَّ بنَ موسی لَم یَزهَد فِی الدُّنیا ، بَل زَهِدَتِ الدُّنیا فیهِ ، ألا تَرَونَ کَیفَ قَبِلَ وِلایَهَ العَهدِ طَمَعا فِی الخِلافَهِ ؟ فَغَضِبَ المَأمونُ ، ثُمَّ قالَ : إنَّکَ تَتَلَقّانی أبَدا بِما أکرَهُهُ ، وقَد أمِنتَ سَطَواتی ، فَبِاللّهِ اُقسِمُ ! لَئِن قَبِلتَ وِلایَهَ العَهدِ وإلّا أجبَرتُکَ عَلی ذلِکَ ، فَإِن فَعَلتَ وإلّا ضَرَبتُ عُنُقَکَ . فَقالَ الرِّضا علیه السلام : قَد نَهانِیَ اللّهُ عز و جل أن اُلقِیَ بِیَدی إلَی التَّهلُکَهِ ، فَإِن کانَ الأَمرُ عَلی هذا فَافعَل ما بَدا لَکَ ، وأَنَا أقبَلُ ذلِکَ ، عَلی أنّی لا اُوَلّی أحَدا ، ولا أعزِلُ أحَدا ، ولا أنقُضُ رَسما ولا سُنَّهً ، وأَکونُ فِی الأَمرِ مِن بَعیدٍ مُشیرا . فَرَضِیَ مِنهُ بِذلِکَ ، وجَعَلَهُ وَلِیَّ عَهدِهِ عَلی کَراهَهٍ مِنهُ علیه السلام لِذلِکَ . (1)

.

1- .الأمالی للصدوق : ص 125 ح 115 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 139 ح 3 ، علل الشرائع : ص 237 ح 1 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 362 نحوه ، روضه الواعظین : ص 246 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 128 ح 3 .

ص: 491

الأمالی ، صدوق به نقل از ابو صلت هَروی :مأمون به امام رضا علیه السلام گفت : ای پسر پیامبر خدا ! من از فضل و دانش و زهد و پارسایی و عبادت تو آگاهم و تو را به خلافت، سزاوارتر از خودم می دانم . امام رضا علیه السلام فرمود : «به بندگی خدای عز و جل افتخار می کنم ، و با زهد به دنیا، امید رهایی از شرّ دنیا را دارم ، و با پارسایی از حرام ها، در رسیدن به سودها[ی اخروی ]امید بسته ام ، و با فروتنی در دنیا، به بلندی مقام در نزد خداوند عز و جل چشم دارم» . مأمون گفت : من در نظر دارم خودم را از خلافت عزل کنم و آن را به تو وا گذارم و با تو بیعت کنم . امام رضا علیه السلام به او فرمود : «اگر این خلافت، حقّ توست و خداوند، آن را برایت قرار داده است ، پس جایز نیست جامه ای را که خداوند بر تو پوشانده است، در آوری و بر دیگری بپوشانی ، و اگر خلافت، حقّ تو نیست ، تو حق نداری چیزی را که متعلّق به تو نیست، به من وا گذاری !». مأمون گفت : ای پسر پیامبر خدا! باید این کار را بپذیری . فرمود : «هرگز به میل خود، این کار را نمی کنم» . مأمون چند روزی به امام علیه السلام اصرار ورزید، تا این که از پذیرفتن او نومید شد و گفت : پس اگر خلافت را نمی پذیری و بیعت مرا با خود دوست نمی داری ، لا اقل ولی عهد من باش تا بعد از من، خلافت به تو برسد . امام رضا علیه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، پدرم از پدرانش از امیر مؤمنان علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برایم حدیث کرد که من پیش از تو، به زهر ستم، کشته می شوم و از دنیا می روم و فرشتگان آسمان و فرشتگان زمین بر من می گریند و در دیار غربت ، کنار هارون الرشید به خاک سپرده می شوم» . مأمون گریست و سپس گفت : ای پسر پیامبر خدا ! تا من زنده ام ، چه کسی جرئت می کند تو را بکشد ، یا می تواند به تو بدی و جسارت کند ؟ امام رضا علیه السلام فرمود : «اگر بخواهم بگویم چه کسی مرا می کشد ، می توانم بگویم» . مأمون گفت : «ای پسر پیامبر خدا! تو با این سخنت می خواهی از زیر بار، شانه خالی کنی و این کار را از خودت دور کنی تا مردم بگویند : تو به دنیا زاهدی» . امام رضا علیه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، از زمانی که پروردگارم عز و جل مرا آفریده است، دروغی نگفته ام ، و به خاطر دنیا زهد نفروخته ام ، و من می دانم مقصود تو چیست» . مأمون گفت : مقصودم چیست ؟ امام علیه السلام فرمود : «در امانم که حقیقت را بگویم ؟». گفت : در امانی . فرمود : «مقصودت از این کار، آن است که مردم بگویند : علی بن موسی نبود که به دنیا زهد داشت؛ بلکه این دنیا بود که [تا کنون] به او پشت کرده بود . آیا نمی بینید که چگونه به طمع خلافت، ولایت عهدی را پذیرفت ؟». مأمون در خشم آمد و گفت : تو همیشه با من ، ناخوشایند برخورد می کنی ، و خود را از خشم من در امان می دانی . به خدا سوگند می خورم که اگر ولایت عهدی را نپذیری، تو را به آن مجبور می سازم ، و چنانچه زیر بار نروی، گردنت را می زنم . امام رضا علیه السلام فرمود : «خداوند عز و جل مرا نهی فرموده از این که با دست خود ، خویشتن را به کشتن دهم . حال که چنین است ، پس هر طور صلاح می دانی، عمل کن و من آن را می پذیرم ، به شرط آن که کسی را عزل و نصب نکنم ، و آیین و قانونی را نقض نکنم ، و دورادور، مشورت دهم» . مأمون قبول کرد و امام علیه السلام را بر خلاف میل و خواستش ، ولی عهد خود قرار داد .

.


ص: 492

. .


ص: 493

. .


ص: 494

9 / 3بَیعَهُ مَن لَم یَبلُغُ الحُلُمَالإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام :إنَّ النَّبِیَ صلی الله علیه و آله بایَعَ الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهماالسلام ، وعَبدَ اللّهِ بنَ عَبّاسٍ ، و عَبدَ اللّهِ بنَ جَعفَرٍ وهُم صِغارٌ لَم یَبلُغوا . قالَ : ولَم یُبایِع صَغیرا إلّا مِنّا . (1)

.

1- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 115 ح 2843 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 180 کلاهما عن عبد العزیز الدراوردی ؛ ینابیع المودّه : ج 3 ص 150 نحوه وراجع : الإرشاد : ج 2 ص 287 وتحف العقول : ص 452 والاحتجاج : ج 2 ص 446 والاختصاص : ص 100 .

ص: 495



9 / 3 بیعت افراد نابالغ
9 / 3بیعت افراد نابالغامام صادق علیه السلام به نقل از پدرش علیه السلام :پیامبر صلی الله علیه و آله با حسن و حسین علیهم السلام و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر ، با آن که کودکانی نابالغ بودند ، بیعت کرد و با هیچ کودکی بجز ما بیعت نکرد .

.


ص: 496

9 / 4بَیعَهُ غَیرِ الإِمامِ العادِلِالإمام الحسین علیه السلام لَمّا قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ : ما تَری أن تَصنَعَ إن دُعیتَ إلی بَیعَهِ یَزیدَ ؟ :أنّی اُبایِعُ لِیَزیدَ ! ویَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ ، مُعلِنُ الفِسقِ ، یَشرَبُ الخَمرَ ، ویَلعَبُ بِالکِلابِ وَالفُهودِ ، ویُبغِضُ بَقِیَّهَ آلِ الرَّسولِ ! لا وَاللّهِ لا یَکونُ ذلِکَ أبَدا . (1)

الإمام الحسین علیه السلام لِوالِی المَدینَهِ :أیُّهَا الأَمیرُ ! إنّا أهلُ بَیتِ النُّبُوَّهِ ومَعدِنُ الرِّسالَهِ ومُختَلَفُ المَلائِکَهِ ، وبِنا فَتَحَ اللّهُ وبِنا خَتَمَ اللّهُ ، ویَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ ، شارِبُ الخَمرِ ، قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمَهِ ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ ، لَیسَ لَهُ هذِهِ المَنزِلَهُ ، ومِثلی لا یُبایِعُ مِثلَهُ ، ولکِن نُصبِحُ وتُصبِحونُ ، ونَنظُرُ وتَنظُرونَ ، أیُّنا أحَقُّ بِالخِلافَهِ وَالبَیعَهِ . (2)

9 / 5قَبولُ بَیعَهِ النّاسِالإمام علیّ علیه السلام فی خُطبَهٍ لَهُ :أما وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ ، وبَرَأَ النَّسَمَهَ ، لَولا حُضورُ الحاضِرِ ، وقِیامُ الحُجَّهِ بِوُجودِ النّاصِرِ ، وما أخَذَ اللّهُ عَلَی العُلَماءِ ألّا یُقارّوا (3) عَلی کِظَّهِ 4 ظالِمٍ ، ولا سَغَبِ (4) مَظلومٍ ، لَأَلقَیتُ حَبلَها عَلی غارِبِها ، ولَسَقَیتُ آخِرَها بِکَأسِ أوَّلِها ، ولَأَلفَیتُم دُنیاکُم هذِهِ أزهَدَ عِندی مِن عَفطَهِ عَنزٍ . (5)

.

1- .الفتوح : ج 5 ص 12 ، مقتل الحسین للخوارزمی : ج 1 ص 182 وفیه «ونحن» بدل «ویبغض» .
2- .اللهوف : ص 98 ، مثیر الأحزان : ص 24 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 325 ؛ الفتوح : ج 5 ص 14 .
3- .قارَّه مُقارَّهً : أی قرَّ معه وسکن ، وهو تفاعل من القرار (لسان العرب : ج 5 ص 85 «قرر») .
4- .سَغِب الرجل یَسغَب وسَغَبَ یَسغُبُ : جاع (لسان العرب : ج 1 ص 468 «سغب») .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 3 ، علل الشرائع : ص 151 ح 12 ، معانی الأخبار : ص 362 ح 1 ، الإرشاد : ج 1 ص 289 والثلاثه الأخیره عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 29 ص 499 ح 1 .

ص: 497



9 / 4 بیعت با پیشوای غیر عادل
9 / 5 پذیرفتن بیعت مردم
9 / 4بیعت با پیشوای غیر عادلامام حسین علیه السلام در پاسخ به عبد اللّه بن زبیر که گفت : اگر به بیعت با یزید فرا خوانده شدی ، چه می کنی ؟ :چگونه با یزید بیعت کنم، در حالی که او آدمی گنه پیشه است ، آشکارا گناه می کند ، شراب می خورد ، با سگ ها و یوزپلنگ ها بازی می کند ، و یادگار خاندان پیامبر را دشمن می دارد ؟ نه، به خدا! هرگز چنین نخواهد شد .

امام حسین علیه السلام به حاکم مدینه :ای امیر ! ما خاندان نبوّت و کانون رسالت و جایگاه آمد و شدِ فرشتگانیم . خداوند به ما آغاز کرد و به ما پایان برد ، در حالی که یزید، آدم گنه آلودی است ، شراب می خورد ، آدم می کشد ، و آشکارا فسق و فجور می کند . این مقام، حقّ او نیست ، و آدمی چون من، با چون اویی بیعت نمی کند . با این حال ، هم ما و هم شما تا فردا صبح، صبر می کنیم و خواهیم دید که کدام یک از ما به خلافت و بیعت، سزاوارتر است .

9 / 5پذیرفتن بیعت مردمامام علی علیه السلام در یکی از خطبه هایش :سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید ، اگر نبود حضور مردم ، و اتمام حجّت با وجود یاور ، و این که خدا از عالِمان، پیمان گرفته است تا در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستم دیده ساکت ننشینند ، هر آینه ریسمان شتر خلافت را بر گردنش می افکندم و عطایش را به لقایش می بخشیدم ، و شما می دیدید که این دنیای شما در نظر من، از تیزی (/ آب بینیِ) یک بز، پست تر است .

.


ص: 498

9 / 6وَضعُ الشَّرطِ مِن قِبَلِ الإِمامِ أو مِن قِبَلِ النّاسِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :بایِعونی عَلی ألّا تُشرِکوا بِاللّهِ شَیئا ، ولا تَسرِقوا ولا تَزنوا . . . فَمَن وَفی مِنکُم فَأَجرُهُ عَلَی اللّهِ ، ومَن أصابَ مِن ذلِکَ شَیئا فَعوقِبَ فِی الدُّنیا فَهُوَ کَفّارَهٌ لَهُ ، و مَن أصابَ مِن ذلِکَ شَیئا ثُمَّ سَتَرَهُ اللّهُ فَهُوَ إلَی اللّهِ إن شاءَ عَفا عَنهُ وإن شاءَ عاقَبَهُ . (1)

الإصابه عن سهل بن سعد :بایَعتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أنَا وأبو ذَرٍّ وعُبادَهُ بنُ الصّامِتِ ومُحَمَّدُ بنُ مَسلَمَهَ وأبو سَعیدٍ الخُدرِیُّ وسادِسٌ ، عَلی ألّا تَأخُذَنا فِی اللّهِ لَومَهُ لائِمٍ . فَاستَقالَ السّادِسُ فَأَقالَهُ . (2)

عدّه الداعی :قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَوما لِأَصحابِهِ : ألا تُبایِعُونّی ؟ فَقالوا : قَد بایَعناکَ یا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، قالَ : تُبایِعُونّی عَلی أن لا تَسأَلُوا النّاسَ شَیئا . فَکانَ بَعدَ ذلِکَ تَقَعُ المِخصَرَهُ (3) مِن یَدِ أحَدهِمِ فَیَنزِلُ لَها ولا یَقولُ لِأَحَدٍ : ناوِلنیها . (4)

.

1- .صحیح البخاری : ج 1 ص 15 ح 18 ، سنن الدارمی : ج 2 ص 668 ح 2362 ، السنن الکبری : ج 8 ص 34 ح 15842 کلّها عن عباده بن الصامت ، کنز العمّال : ج 1 ص 101 ح 453 .
2- .الإصابه : ج 3 ص 66 الرقم 3204 ، تاریخ دمشق : ج 20 ص 384 الرقم 2427 ، تهذیب الکمال : ج 10 ص 299 الرقم 2224 ولیس فیه «ومحمّد بن مسلمه» ، کنز العمّال : ج 1 ص 324 ح 1516 .
3- .المخصَرهُ کالسوط ، وکلّ ما اختصر الإنسان بیده فأمسکه من عصا ونحوها (الصحاح : ج 2 ص 646 «خصر») .
4- .عدّه الداعی : ص 89 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 158 ح 37 .

ص: 499



9 / 6 شرطگذاری از جانب امام یا از جانب مردم
9 / 6شرط گذاری از جانب امام یا از جانب مردمپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :با من بیعت کنید بر این که چیزی را شریک خدا قرار ندهید ، و دزدی و زنا نکنید... . پس ، هر یک از شما [به این بیعت و شرط ها] وفا کرد، مزدش با خداست ، و هر کس چیزی از آنها را مرتکب شد و در همین دنیا مجازات دید، آن مجازات، کفّاره آن گناه اوست ، و هر کس چیزی از آنها را مرتکب شد و خدا آن را پوشیده داشت ، سر و کارش با خود خداست . اگر خواست، او را می بخشد و اگر خواست، کیفرش می دهد .

الإصابه به نقل از سهل بن سعد :من و ابو ذر و عُباده بن صامت و محمّد بن مَسلَمه و ابو سعید خُدری و نفر ششمی با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت کردیم بر این که در راه خدا سرزنش هیچ سرزنشگری در ما کارگر نیفتد . آن نفر ششم بعداً معافیت طلبید و پیامبر صلی الله علیه و آله او را [از این بیعت و تعهّدش ]معاف داشت .

عدّه الداعی :روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به یارانش فرمود : «با من بیعت نمی کنید ؟» . گفتند : پیش تر با شما بیعت کرده ایم، ای پیامبر خدا ! فرمود : «با من بیعت کنید بر این که از مردم چیزی نخواهید» . از آن پس ، اگر چوب دستی از دست یکی از آنها می افتاد، خودش برای بر داشتن آن [از مرکبش] پیاده می شد و به هیچ کس نمی گفت : آن را به من بده .

.


ص: 500

تاریخ الیعقوبی :بایَعَ النّاسُ إلّا ثَلاثَهَ نَفَرٍ مِن قُرَیشٍ : مَروانَ بنَ الحَکَمِ ، وسَعیدَ بنَ العاصِ ، وَالوَلیدَ بن عُقبَهَ ، وکانَ لِسانَ القَومِ فَقالَ : یا هذا ، إنَّکَ قَد وَتَرتَنا (1) جَمیعا ، أمّا أنَا فَقَتَلتَ أبی صَبرا (2) یَومَ بَدرٍ ، وأمّا سَعیدٌ فَقَتَلتَ أباهُ یَومَ بَدرٍ وکانَ أبوهُ مِن نورِ قُرَیشٍ وأمّا مَروانُ فَشَتَمتَ أباهُ وعِبتَ عَلی عُثمانَ حینَ ضَمَّهُ إلَیهِ . . . فَتَبایَعنا عَلی أن تَضَعَ عَنّا ما أصَبنا ، وتُعفِیَ لَنا عَمّا فی أیدینا ، وتَقتُلَ قَتَلَهَ صاحِبِنا . فَغَضِبَ عَلِیٌّ علیه السلام وقالَ : أمّا ما ذَکَرتَ مِن وَتری إیّاکُم ، فَالحَقُّ وَتَرَکُم . وأمّا وَضعی عَنکُم ما أصَبتُم ، فَلَیسَ لی أن أضَعَ حَقَّ اللّهِ تَعالی . وأمّا إعفائی عَمّا فی أیدیکُم ، فَما کانَ للّهِِ ولِلمُسلِمینَ فَالعَدلُ یَسَعُکُم . وأمّا قَتلی قَتلَهَ عُثمانَ ، فَلَو لَزِمَنی قَتلُهُم الیَومَ لَزِمَنی قِتالُهُم غَدا ، ولکِن لَکُم أن أحمِلَکُم عَلی کِتابِ اللّهِ وسُنَّهِ نَبِیِّهِ ، فَمَن ضاقَ عَلَیهِ الحَقُّ فَالباطِلُ عَلَیهِ أضیَقُ ، وإن شِئتُم فَالحَقوا بِمَلاحِقِکُم . فَقالَ مَروانُ : بَل نُبایِعُکَ ، ونُقیمُ مَعَکَ ، فَتَری ونَری . (3)

الإمام الصادق علیه السلام :أتی رَجُلٌ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنّی جِئتُکَ اُبایِعُکَ عَلَی الإِسلامِ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اُبایِعُکَ عَلی أن تَقتُلَ أباکَ ، فَقَبَضَ الرَّجُلُ یَدَهُ فَانصَرَفَ ، ثُمَّ عادَ ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنّی جِئتُ عَلی أن اُبایِعَکَ عَلَی الإِسلامِ . فَقالَ لَهُ : عَلی أن تَقتُلَ أباکَ ، قالَ : نَعَم ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنّا وَاللّهِ لا نَأمُرُکُم بِقَتلِ آبائِکُم ، ولکِنِ الآنَ عَلِمتُ مِنکَ حَقیقَهَ الإِیمانِ وأَنَّکَ لَن تَتَّخِذَ مِن دونِ اللّهِ وَلیجِهً (4) ، أطیعوا آباءَکُم فیما أمَروکُم ، ولا تُطیعوهُم فی مَعاصِی اللّهِ . (5)

.

1- .وَتَرَتُ الرَّجُلَ : إذا قتلت له قتیلاً ( لسان العرب : ج 5 ص 274 «وتر») .
2- .قَتَلَهُ صَبرا : کُلُّ ذی روحٍ یوثَقُ حتّی یُقتَل (المصباح المنیر : ص 331 «صبر») .
3- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 178 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 19 ح 7 ؛ الفتوح : ج 2 ص 442 ، شرح نهج البلاغه : ج 7 ص 38 کلاهما نحوه .
4- .الوَلیجَهُ : کلّ ما یتّخذُه الإنسان مُعتَمِدا علیه (مفردات ألفاظ القرآن : ص 883 «ولج») .
5- .المحاسن : ج 1 ص 386 ح 856 عن أبی خدیجه وح 857 عن داود بن فرقد ، تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 83 ح 31 عن أبی العبّاس وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 281 ح 33 ؛ الإصابه : ج 3 ص 426 الرقم 4277 عن طلحه بن البراء نحوه .

ص: 501

تاریخ الیعقوبی :مردم همه بیعت کردند، بجز سه نفر از قریش : مروان بن حکم، سعید بن عاص و ولید بن عقبه که زبان آنان بود . او گفت : ای مرد ! تو از همه ما کُشته ای : پدر مرا در روز بدر، کَت بسته گردن زدی ، پدر سعید را هم که از نور قریش بود در بدر کشتی ، و به پدر مروان دشنام دادی و از عثمان، هنگامی که او را به خود ملحق کرد، بد گفتی... . پس با تو بیعت می کنیم به این شرط که آنچه را به دست آورده ایم، از ما نگیری ، و کاری به دارایی های ما نداشته باشی ، و قاتلان عثمان را بکشی . علی علیه السلام در خشم شد و فرمود : «امّا این که گفتی من از شما کشته ام، [نه ؛ بلکه ]این حق است که از شما کشته است ، و امّا این که آنچه را به دست آورده اید، از شما نادیده بگیرم ، مرا نرسد که حقّ خدا را نادیده بگیرم ، و امّا این که کاری به دارایی های شما نداشته باشم ، آنچه مال خدا و مسلمانان باشد، عدالت، دامنتان را خواهد گرفت ، و امّا این که قاتلان عثمان را بکشم ، اگر امروز کشتن آنها بر من واجب باشد، فردا هم نبرد با آنان بر من واجب خواهد بود ؛ لیکن به نفع شماست (/ وظیفه من در قبال شماست) که شما را بر کتاب خدا و سنّت پیامبرش وا دارم؛ زیرا کسی که حق بر او تنگ آید، باطل بر او تنگ تر خواهد آمد . در غیر این صورت ، از پی کار خویش بروید» . مروان گفت : نه ، با تو بیعت می کنیم و در کنارت می مانیم ، تا تو و ما ببینیم چه می شود .

امام صادق علیه السلام :مردی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت : ای پیامبر خدا ! من آمده ام که با تو بر اسلام بیعت کنم . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود : «با تو بیعت می کنم به این [شرط] که پدرت را بکشی» . مرد دستش را پس کشید و رفت . سپس بر گشت و گفت : ای پیامبر خدا ! من آمده ام که بر اسلام با تو بیعت کنم . پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «به این [شرط] که پدرت را بکشی» . مرد گفت : باشد . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود : «به خدا سوگند که ما شما را به کشتن پدرانتان فرمان نمی دهیم ؛ امّا اکنون دانستم که تو حقیقتاً ایمان داری ، و هرگز کسی را جز خدا مورد اعتماد قرار نمی دهی . از دستورهای پدرانتان اطاعت کنید؛ امّا اگر به معصیت خدا فرمان دادند، از آنان فرمان نبرید» .

.


ص: 502

المستدرک علی الصحیحین عن أبی الیسر کعب بن عمرو :أتَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وهُوَ یُبایِعُ النّاسَ ، فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، ابسُط یَدَکَ حَتّی اُبایِعَکَ ، وَاشتَرِط عَلَیَّ فَأَنتَ أعلَمُ بِالشَّرطِ . قالَ : اُبایِعُکَ عَلی أن تَعبُدَ اللّهَ ، وتُقیمَ الصَّلاهَ ، وتُؤتِیَ الزَّکاهَ ، وتُناصِحَ المُسلِمَ ، وتُفارِقَ المُشرِکَ . (1)

المعجم الکبیر عن جریر بن عبد اللّه :کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إذا بایَعَ ، بایَعَ عَلی شَهادَهِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وإقامِ الصَّلاهِ ، وإیتاءِ الزَّکاهِ ، وَالسَّمعِ وَالطّاعَهِ للّهِِ ولِرَسولِهِ ، وَالنُّصحِ لِکُلِّ مُسلِمٍ . (2)

مسند ابن حنبل عن عباده بن الصامت :بایَعنا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله . . . عَلَی السَّمعِ وَالطّاعَهِ فِی النَّشاطِ وَالکَسَلِ ، وعَلَی النَّفَقَهِ فِی الیُسرِ وَالعُسرِ ، وعَلَی الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ ، وعَلی أن نَقولَ فِی اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی ولا نَخافَ لَومَهَ لائِمٍ فیهِ ، وعَلی أن نَنصُرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله إذا قَدِمَ عَلَینا یَثرِبَ ، فَنَمنَعَهُ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ أنفُسَنا وأَزواجَنا وأَبناءَنا ولَنَا الجَنَّهُ ؛ فَهذِهِ بَیعَهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله الَّتی بایَعَنا عَلَیها ، فَمَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ، ومَن أوفی بِما بایَعَ عَلَیهِ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَفَّی اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی بِما بایَعَ عَلَیهِ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله . (3)

.

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 577 ح 6137 ، سنن النسائی : ج 7 ص 148 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 70 ح 19253 ، المعجم الکبیر : ج 2 ص 314 ح 2306 ، السنن الکبری : ج 9 ص 22 ح 17757 کلّها عن جریر بن عبد اللّه ، کنز العمّال : ج 1 ص 102 ح 459 .
2- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 313 ح 2303 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 416 ح 22833 وج 5 ص 68 ح 14463 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 682 ح 4251 ، صحیح ابن حبّان : ج 14 ص 173 ح 6274 ، السنن الکبری : ج 8 ص 251 ح 16556 کلّها عن جابر نحوه ولیس فیها ذیله من «فهذه بیعه ...» .

ص: 503

المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابو الیُسر کعب بن عمرو :نزد پیامبر صلی الله علیه و آله که مشغول بیعت کردن با مردم بود ، آمدم و گفتم : ای پیامبر خدا ! دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم ، و برایم شرط بگذار که تو بهتر می دانی چه شرطی بگذاری . فرمود : «با تو بیعت می کنم، بر این شرط که خدا را بپرستی و نماز بخوانی و زکات بدهی و خیرخواه مسلمان باشی و از شرک، دوری کنی» .

المعجم الکبیر به نقل از جریر بن عبد اللّه :پیامبر صلی الله علیه و آله هر گاه بیعت می کرد، بر گواهی دادن [طرف مقابل] به یگانگی خدا و پیامبریِ محمّد و گزاردن نماز و پرداخت زکات و حرف شنوی و اطاعت از خدا و پیامبر او ، و خیرخواهی نسبت به هر مسلمانی، بیعت می کرد .

مسند ابن حنبل به نقل از عباده بن صامت :ما با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردیم... بر حرف شنوی و اطاعت در خوشی و ناخوشی ، و انفاق کردن در زمان رفاه و تنگ دستی ، و بر امر به معروف و نهی از منکر کردن ، و بر این که در راه خدای تبارک و تعالی [حق را ]بگوییم و از سرزنش هیچ سرزنشگری در این راه نترسیم ، و بر این که پیامبر صلی الله علیه و آله را چون به یثرب نزد ما آمد، یاری رسانیم ، و از او همانند دفاع از خودمان و زنان و فرزندانمان دفاع کنیم ، و در عوض، بهشت برای ما باشد . این بود بیعت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که بر اساس آن با ما بیعت کرد . پس هر که بیعت شکند ، در واقع ، به زیان خودش می شکند و هر کس به بیعتی که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نمود، وفا کند ، خداوند تبارک و تعالی به آنچه پیامبرش بر آن بیعت کرد [یعنی بهشت]، وفا خواهد کرد .

.


ص: 504

المستدرک علی الصحیحین عن ابن الخصاصیّه :أتَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِاُبایِعَهُ عَلَی الإِسلامِ ، فَاشتَرَطَ عَلَیَّ : تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وتُصَلِّیَ الخَمسَ ، وتَصومَ رَمَضانَ ، وتُؤَدِّیَ الزَّکاهَ ، وتَحُجَّ البَیتَ ، وتُجاهِدَ فی سَبیلِ اللّهِ . قُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، أمَّا اثنَتانِ فَلا اُطیقُهُما ؛ أمَّا الزَّکاهُ فَما لی إلّا عَشرُ ذَودٍ (1) ، هُنَّ رَسَلُ أهلی وحَمولَتُهُم ، وأمَّا الجِهادُ ، فَیَزعُمونَ أنَّهُ مَن وَلّی فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ، فَأَخافُ إذا حَضَرَنی قِتالٌ کَرِهتُ المَوتَ وخَشَعَت نَفسی . قالَ : فَقَبَضَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَدَهُ ثُمَّ حَرَّکَها ، ثُمَّ قالَ : لا صَدَقَهَ ولا جِهادَ ، فَبِمَ تَدخُلُ الجَنَّهَ ؟ ! قالَ : ثُمَّ قُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ اُبایِعُکَ ، فَبایَعَنی عَلَیهِنَّ کُلِّهِنَّ . (2)

تاریخ دمشق عن أبی عیاض (3) مولی عیاض بن ربیعه الأسدی :تاریخ دمشق عن أبی عیاض (4) مولی عیاض بن ربیعه الأسدی : أتَیتُ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ وأَنَا مَملوکٌ ، فَقُلتُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ابسُط یَدَکَ اُبایِعکَ ، فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَیَّ فَقالَ : ما أنتَ ؟ قُلتُ : مَملوکٌ ، قالَ : لا إذَن ، قُلتُ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! إنَّما أقولُ : إنّی إذا شَهِدتُکَ نَصَرتُکَ ، وإن غِبتُ نَصَحتُکَ . قالَ : نَعَم إذا . قالَ : فَبَسَطَ یَدَهُ فَبایَعَنی . 5

.

1- .الذَّودُ من الإبل : ما بین الثنتین إلی التسع ، وقیل : ما بین الثلاث إلی العشر (النهایه : ج 2 ص 171 «ذود») .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 89 ح 2421 ، السنن الکبری : ج 9 ص 35 ح 17796 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 221 ح 22011 نحوه ، کنز العمّال : ج 13 ص 300 ح 36865 .
3- .فی کنز العمّال : «أبی صادق» بدل «أبی عیاض» .
4- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 588 ، کنز العمّال : ج 11 ص 302 ح 31575 .

ص: 505

المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابن خصاصیّه :نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رفتم تا بر اسلام با او بیعت کنم . با من شرط گذاشت که : «[باید ]گواهی دهی معبودی جز خدای یگانه نیست و محمّد، بنده و فرستاده اوست ، و نمازهای پنجگانه را بگزاری ، و رمضان را روزه بگیری ، و زکات بپردازی ، و حجّ خانه خدا را به جای آوری ، و در راه خدا جهاد کنی» . گفتم : ای پیامبر خدا ! دو کار از این کارها را نمی توانم : یکی زکات ؛ چون من ده ماده شتر بیشتر ندارم که آنها هم برای تأمین شیر خانواده ام و حمل بار و بُنه آنهاست، و دیگر جهاد؛ زیرا می گویند: هر که [به دشمن] پشت کند، به خشم خدا گرفتار می آید ، و من می ترسم که اگر جنگی پیش آید، مردن را خوش نداشته باشم و دچار ضعف نفس شوم . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دستش را بست، سپس آن را تکان داد و فرمود : «نه صدقه ای و نه جهادی ! پس با چه بهشت می روی ؟ !». گفتم : ای پیامبر خدا ! با تو بیعت می کنم . بر همه این چیزها با من بیعت کن .

تاریخ دمشق به نقل از ابو عیاض، غلام عیاض بن ربیعه اسدی :من که یک مملوک بودم ، نزد علی بن ابی طالب رفتم و گفتم : ای امیر مؤمنان ! دستت را بگشای تا با تو بیعت کنم . ایشان سرش را به طرف من بالا آورد و فرمود : «تو چیستی ؟». گفتم : مملوک . فرمود : «نه». گفتم : ای امیر مؤمنان ! با این شرط که در حضورت یاری ات کنم و در غیابت، خیرخواه و وفادار به تو باشم . فرمود : «اکنون آری» و دستش را گشود و با من بیعت نمود .

.


ص: 506

سنن أبی داود عن عبد اللّه بن عمرو :جاءَ رَجُلٌ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : جِئتُ اُبایِعُکَ عَلَی الهِجرَهِ ، وتَرَکتُ أبَوَیَّ یَبکِیانِ . فَقالَ : اِرجِع عَلَیهِما فَأَضحِکهُما کَما أبکَیتَهُما . (1)

مسند الشامیّین عن عتبه بن عبدٍ :بایَعتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله خَمسا عَلَی الطَّاعَهِ ، وَاثنَتَینِ عَلَی المَحَبَّهِ . (2)

صحیح البخاری عن عبد اللّه بن عمر :کُنّا إذا بایَعنا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی السَّمعِ وَالطّاعَهِ ، یَقولُ لَنا : فیمَا استَطَعتُم . (3)

مسند ابن حنبل عن أنس :بایَعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدی هذِهِ یَعنِی الیُمنی عَلَی السَّمعِ وَالطّاعَهِ فیمَا استَطَعتُ . (4)

راجع : ص 524 ( البیعه/ الفصل التاسع/ حلّ البیعه ) .

.

1- .سنن أبی داود : ج 3 ص 17 ح 2528 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 554 ح 6500 ، سنن النسائی : ج 7 ص 143 ، کنز العمّال : ج 16 ص 477 ح 45532 .
2- .مسند الشامیّین : ج 2 ص 430 ح 1634 ، السنّه لابن أبی عاصم : ص 484 ح 1046 وفیه «المودّه» بدل «المحبّه» ، تاریخ دمشق : ج 38 ص 283 ، کنز العمّال : ج 1 ص 326 ح 1524 .
3- .صحیح البخاری : ج 6 ص 2633 ح 6776 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1490 ح 90 ، سنن أبی داوود : ج 3 ص 133 ح 2940 کلاهما نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 326 ح 1522 نقلاً عن ابن جریر .
4- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 344 ح 12763 ، المعجم الکبیر : ج 20 ص 47 ح 78 ، مسند الطیالسی : ص 277 ح 2083 ، مسند ابن الجعد : ص 222 ح 1481 ، تهذیب الکمال : ج 19 ص 296 الرقم 3768 ، کنز العمّال : ج 1 ص 322 ح 1506 .

ص: 507

سنن أبی داوود به نقل از عبد اللّه بن عمرو :مردی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت : آمده ام تا بر هجرت با تو بیعت کنم ، و وقتی آمدم، پدر و مادرم گریه می کردند . فرمود : «نزد آن دو، باز گرد و آنها را بخندان ، همان گونه که آنها را گریاندی» .

مسند الشامیّین به نقل از عتبه بن عبد :با پیامبر صلی الله علیه و آله پنج بار بر فرمان برداری، بیعت کردم و دو بار بر دوست داشتن .

صحیح البخاری به نقل از عبد اللّه بن عمر :ما هر گاه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر اطاعت و فرمان برداری بیعت می کردیم ، می فرمود : «تا آن جا که می توانید» .

مسند ابن حنبل به نقل از اَنَس :با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با این دستم یعنی دست راست بیعت کردم که در حدّ توانم از او اطاعت و فرمان برداری کنم .

ر .ک : ص 525 (بیعت / فصل نهم / فسخ بیعت) .

.


ص: 508

9 / 7الوَفاءُ بِالبَیعَهِالکتاب«وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَ لَا تَنقُضُواْ الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ * وَلَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّهٍ أَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلَاً بَیْنَکُمْ أَن تَکُونَ أُمَّهٌ هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّهٍ إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ * وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَ لَکِن یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَ لَتُسْئلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ لَا تَتَّخِذُواْ أَیْمَانَکُمْ دَخَلَاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَ تَذُوقُواْ السُّوءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * وَلَا تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ» . (1)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن بایَعَ إماما فَأَعطاهُ صَفقَهَ یَدِهِ وثَمَرَهَ قَلبِهِ ، فَلیُطِعهُ إنِ (2) استَطاعَ . (3)

سنن ابن ماجه عن أبی هریره عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنَّ بَنی إسرائیلَ کانَت تَسوسُهُم أنبِیاؤُهُم ، کُلَّما ذَهَبَ نَبِیٌّ خَلَفَهُ نَبِیٌّ ، وإنَّهُ لَیسَ کائِنٌ بَعدی نَبِیٌّ فیکُم . قالوا : فَما یَکونُ یا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : تَکونُ خُلَفاءُ فَیَکثُروا . قالوا : فَکَیفَ نَصنَعُ ؟ قالَ : أوفوا بِبَیعَهِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ ، أدُّوا الَّذی عَلَیکُم ، فَسَیَسأَلُهُمُ اللّهُ عز و جل عَنِ الَّذی عَلَیهِم . (4)

.

1- .النحل : 91 95 .
2- .فی المصادر الاُخری: «ما» بدل «إن».
3- .صحیح مسلم : ج 3 ص 1473 ح 46 ، سنن أبی داود : ج 4 ص 97 ح 4248 کلاهما عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص ، کنز العمّال : ج 6 ص 64 ح 14856 ؛ المجازات النبویّه : ص 156 ح 118 بزیاده «ونخیله صدره» بعد «وثمره قلبه» .
4- .سنن ابن ماجه : ج 2 ص 958 ح 2871 ، صحیح البخاری : ج 3 ص 1273 ح 3268 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1471 ح 44 کلاهما نحوه ، کنز العمّال : ج 6 ص 51 ح 14805 .

ص: 509



9 / 7 پایبندی به بیعت
9 / 7پایبندی به بیعتقرآن«و به عهد خدا ، هر گاه عهد بستید ، وفا کنید . سوگندها را پس از استوار کردن آنها ، مشکنید ، با این که خدا را بر خود ضامن [و گواه] قرار داده اید؛ زیرا خدا آنچه را انجام می دهید، می داند . و مانند آن زنی که رشته خود را پس از بافتن، پنبه می کرد ، مباشید که سوگندهای خود را میان خویش، وسیله [فریب و] تقلّب سازید، [به خیال این] که گروهی از گروه دیگر [در داشتن امکانات ]افزون ترند . جز این نیست که خدا شما را بدین وسیله می آزماید و روز قیامت، در آنچه اختلاف می کردید ، قطعاً برای شما توضیح خواهد داد . و اگر خدا می خواست، قطعاً شما را امّتی واحد قرار می داد؛ ولی هر که را بخواهد، بی راه و هر که را بخواهد، هدایت می کند ، و از آنچه انجام می دادید، حتما سؤال خواهید شد، و زنهار! سوگندهای خود را دستاویز تقلّب میان خود قرار ندهید ، تا گامی، پس از استواری اش بلغزد و شما به [سزای] آن که [مردم را] از راه خدا باز داشته اید، دچار شکنجه شوید و برای شما عذابی بزرگ باشد . و پیمان خدا را به بهای ناچیزی مفروشید ؛ زیرا آنچه نزد خداست اگر بدانید همان برای شما بهتر است» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس با پیشوایی از صمیم دل دست بیعت دهد، باید در حدّ توانش از او فرمان بَرَد .

سنن ابن ماجه به نقل از ابو هریره :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «بنی اسرائیل را پیامبرانشان رهبری می کردند ، و هر پیامبری که در می گذشت، پیامبری دیگر جانشین او می شد ؛ امّا پس از من، پیامبری در میان شما نخواهد بود» . گفتند : پس چه خواهد بود، ای پیامبر خدا ؟ فرمود : «جانشینانی خواهند بود که شمارشان زیاد است» . گفتند : چگونه عمل کنیم ؟ فرمود : «به بیعت یکایک آنان، وفادار باشید. وظیفه ای را که بر عهده شماست، انجام دهید . به زودی، خداوند از آنان نیز در باره وظیفه ای که بر عهده شان بوده است ، بازخواست خواهد کرد» .

.


ص: 510

الإمام علیّ علیه السلام فی خُطبَهٍ لَهُ :أیُّهَا النّاسُ ! إنَّ لی عَلَیکُم حَقّا ولَکُم عَلَیَّ حَقٌّ . . . وأَمّا حَقّی عَلَیکُم فَالوَفاءُ بِالبَیعَهِ ، وَالنَّصیحَهُ فِی المَشهَدِ وَالمَغیبِ . (1)

کنز العمّال عن عبد اللّه بن الحسن :قامَ إلَیهِ [عَلِیٍّ علیه السلام ] رَجُلٌ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنا عَلی ما قاتَلتَ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ ؟ قالَ : قاتَلتُهُم عَلی نَقضِهِم بَیعَتی ، وقَتِلِهم شیعَتی مِنَ المُؤمِنینَ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ علیه السلام یَعنی بِهِ الزُّبَیرَ :یَزعُمُ أنَّهُ قَد بایَعَ بِیَدِهِ ولَم یُبایِع بِقَلبِهِ ، فَقَد أقَرَّ بِالبَیعَهِ وَادَّعَی الوَلیجَهَ ، فَلیَأتِ عَلَیها بِأَمرٍ یُعرَفُ ، وإلّا فَلیَدخُل فیما خَرَجَ مِنهُ . (3)

تفسیر العیّاشی عن أبی عثمان مولی بنی قصیّ :شَهِدتُ عَلِیّا صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ سَنَتَهُ کُلَّها ، فَما سَمِعتُ مِنهُ وِلایَهً ولا بَراءَهً ، وقَد سَمِعتُهُ یَقولُ : عَذَرَنِیَ اللّهُ مِن طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ ، بایَعانی طائِعینَ غَیرَ مُکرَهینَ ، ثُمَّ نَکَثا بَیعَتی ، مِن غَیرِ حَدَثٍ أحدَثتُهُ ، وَاللّهِ ما قوتِلَ أهلُ هذِهِ الآیَهِ مُنذُ نَزَلَت حَتّی قاتَلتُهُم : «وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ» (4) . (5)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 34 ، الغارات : ج 1 ص 37 وج 2 ص 692 کلاهما عن زید بن وهب ، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 12 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 154 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 171 نحوه .
2- .کنز العمّال : ج 16 ص 191 ح 44216 نقلاً عن وکیع وراجع : الأمالی للمفید : ص 129 ح 5 و الجمل : ص 334 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 152 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 8 ، الجمل : ص 327 عن الإمام الحسن علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 52 ح 36 .
4- .التوبه : 12 .
5- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 79 ح 28 ، الأمالی للمفید : ص 73 ح 7 عن عثمان مؤذّن بنی أفصی ، بحار الأنوار : ج 32 ص 233 ح 185 ؛ شواهد التنزیل : ج 1 ص 276 ح 281 ، کنز العمّال : ج 2 ص 379 ح 4303 نقلاً عن أبی الحسن البکالی عن عثمان مؤذّن بنی قصی وکلاهما نحوه .

ص: 511

امام علی علیه السلام در یکی از خطبه هایش :ای مردم ! مرا بر شما حقّی است و شما را نیز بر من حقّی... . حقّ من بر شما، وفاداری[تان] به بیعت است ، و یک رنگی [با من ]در حضور و غیاب [من] .

کنز العمّال به نقل از عبد اللّه بن حسن :مردی بر خاست و [به علی علیه السلام ] گفت : ای امیر مؤمنان ! به ما بگو که چرا با طلحه و زبیر جنگیدی ؟ فرمود : «با آنان جنگیدم؛ چون بیعت با مرا شکستند و مؤمنانِ پیرو مرا کشتند» .

امام علی علیه السلام از گفتار ایشان در باره زبیر :او می گوید که با دستش بیعت کرده و بیعت قلبی نکرده است . پس به بیعت اقرار دارد؛ امّا در باره امری قلبی، مدّعی است ، و [برای اثبات] ادّعای خود باید دلیلی روشن بیاورد ، وگر نه باید به بیعتی که از آن خارج شده است ، باز گردد .

تفسیر العیّاشی به نقل از ابو عثمان، وابسته بنی قُصَی :یک سال تمام با علی که درود خدا بر او باد بودم و در این مدّت از او اظهار دوستی و یا بیزاری [نسبت به طلحه و زبیر ]نشنیدم ؛ بلکه شنیدم که می فرماید : «خدا مرا نسبت به [جنگ با ]طلحه و زبیر معذور دانسته است . آن دو، داوطلبانه و بدون هیچ اجباری با من بیعت کردند و سپس بدون آن که خطایی از من سر زده باشد ، بیعتم را شکستند . به خدا سوگند، از زمانی که این آیه نازل شد، [چون مصداقی نداشت،] با اهل آن جنگ نشد، تا این که من با آنان جنگیدم : «و اگر سوگندهای خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند» .

.


ص: 512

الجمل عن أبی مِخنَف :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام لَمّا هَمَّ بِالمَسیرِ إلَی البَصرَهِ ، بَلَغَهُ عَن سَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ وَابنِ مَسلَمَهَ واُسامَهَ بنِ زَیدٍ وَابنِ عُمَرَ تَثاقُلٌ عَنهُ ، فَبَعَثَ إلَیهِم ، فَلَمّا حَضَروا قالَ لَهُم : قَد بَلَغَنی عَنکُم هَناتٌ (1) کَرِهتُها ، وأنَا لا اُکرِهُکُم عَلَی المَسیرِ مَعی ، أ لَستُم عَلی بَیعَتی ؟ قالوا : بَلی . قالَ : فَمَا الَّذی یُقعِدُکُم عَن صُحبَتی ؟ فَقالَ لَهُ سَعدٌ : إنّی أکرَهُ الخُروجَ فی هذَا الحَربِ ؛ لِئَلّا اُصیبَ مُؤمِنا ، فَإِن أعطَیتَنی سَیفا یَعرِفُ المُؤمِنَ مِنَ الکافِرِ قاتَلتُ مَعَکَ ! وقالَ لَهُ اُسامَهُ : أنتَ أعَزُّ الخَلقِ عَلَیَّ ، ولکِنّی عاهَدتُ اللّهَ أن لا اُقاتِلَ أهلَ لا إلهَ إلَا اللّهُ . . . وقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ : لَستُ أعرِفُ فی هذَا الحَربِ شَیئا ، أسأَلُکَ ألّا تَحمِلَنی عَلی ما لا أعرِفُ . فَقالَ لَهُم أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : لَیسَ کُلُّ مَفتونٍ مُعاتَبا ، أ لَستُم عَلی بَیعَتی ؟ قالوا : بَلی ، قالَ : اِنصَرِفوا فَسَیُغنِی اللّهُ تَعالی عَنکُم . (2)

.

1- .هَناتٌ : أی شرورٌ وَفَسادٌ (النهایه : ج 5 ص 279 «هنا») .
2- .الجمل : ص 95 .

ص: 513

الجمل به نقل از ابو مخنف :امیر مؤمنان علیه السلام چون آهنگ حرکت به سوی بصره کرد ، شنید که سعد بن ابی وقّاص و ابن مسلمه و اُسامه بن زید و ابن عمر، از رفتن با او تعلّل می ورزند . نزد آنان فرستاد و چون آمدند، به آنها فرمود : «در باره شما چیزهای شنیده ام که خوش ندارم . من شما را به همراهی با خودم مجبور نمی سازم . آیا بر بیعت خود با من پایدار نیستید ؟». گفتند : چرا . فرمود : «پس ، چه چیزی شما را از همراهی با من باز می دارد ؟». سعد گفت : من دوست ندارم در این جنگ، همراهی کنم ، مبادا مؤمنی را از پای در آورم . اگر شمشیری به من دادی که مؤمن را از کافر باز شناسد ، همراه تو می آیم ! اسامه گفت : تو عزیزترینِ آدم ها در نزد من هستی ؛ لیکن من با خدا پیمان بسته ام که با گوینده «لا إله إلّا اللّه » نجنگم... . عبد اللّه بن عمر گفت : من به این جنگ، اعتقادی ندارم . خواهش می کنم مرا به چیزی که معتقد نیستم، وا مَدار . امیر مؤمنان علیه السلام به آنان فرمود : «هر فریفته ای، قابل سرزنش نیست . آیا شما بر بیعت من استوار نیستید ؟». گفتند : چرا . فرمود : «بروید . خداوند متعال، مرا از [وجودِ] شما بی نیاز خواهد کرد» .

.


ص: 514

نهج البلاغه :اُخِذَ مَروانُ بنُ الحَکَمِ أسیرا یَومَ الجَمَلِ ، فَاستَشفَعَ الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهماالسلامإلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَکَلَّماهُ فیهِ ، فَخَلّی سَبیلَهُ ، فَقالا لَهُ : یُبایِعُکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ فَقالَ علیه السلام : أوَلَم یُبایِعنی بَعدَ قَتلِ عُثمانَ ؟ لا حاجَهَ لی فی بَیعَتِهِ ! إنَّها کَفٌّ یَهودِیَّهٌ ، لَو بایَعَنی بِکَفِّهِ لَغَدَرَ بِسُبَّتِهِ (1) ، أما إنَّ لَهُ إمرَهً کَلَعقَهِ الکَلبِ أنفَهُ ، وهُوَ أبُو الأَکبُشِ الأَربَعَهِ ، وسَتَلقَی الاُمَّهُ مِنهُ ومِن وُلدِهِ یَوما (مَوتا خ ل) أحمَرَ ! (2)

الإمام علیّ علیه السلام فی کِتابِهِ إلی مُعاوِیَهَ :وکَأَنّی بِجَماعَتِکَ تَدعونی جَزَعا مِنَ الضَّربِ المُتَتابِعِ ، وَالقَضاءِ الواقِعِ ، ومَصارِعَ بَعدَ مَصارِعَ إلی کِتابِ اللّهِ ، وهِیَ کافِرَهٌ جاحِدَهٌ ، أو مُبایِعَهٌ حائِدَهٌ . (3)

عنه علیه السلام فی جَوابِ کِتابِ مُعاوِیَهَ :أمّا تَمییزُکَ بَینَکَ وبَینَ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ ، وبَینَ أهلِ الشّامِ وأَهلِ البَصرَهِ ، فَلَعَمری مَا الأَمرُ فیما هُناکَ إلّا سَواءٌ ؛ لِأَنَّها بَیعَهٌ شامِلَهٌ ، لا یُستَثنی فیهَا الخِیارُ ولا یُستَأنَفُ فیهَا النَّظَرُ . (4)

عنه علیه السلام فی کِتابِهِ إلی مُعاوِیَهَ :إنَّهُ بایَعَنِی القَومُ الَّذینَ بایَعوا أبا بَکرٍ وعُمَرَ وعُثمانَ عَلی ما بایَعوهُم عَلَیهِ ، فَلَم یَکُن لِلشّاهِدِ أن یَختارَ ، ولا لِلغائِبِ أن یَرُدَّ ، وإنَّمَا الشَّوری لِلمُهاجِرینَ وَالأَنصارِ ، فَإِنِ اجتَمَعوا عَلی رَجُلٍ وسَمَّوهُ إماما کانَ ذلِکَ للّهِِ رِضا ، فَإِن خَرَجَ عَن أمرِهِم خارِجٌ بِطَعنٍ أو بِدعَهٍ رَدّوهُ إلی ما خَرَجَ مِنهُ ، فَإِن أبی قاتَلوهُ عَلَی اتِّباعِهِ غَیرَ سَبیلِ المُؤمِنینَ ، ووَلّاهُ اللّهُ ما تَوَلّی . (5)

.

1- .السُبَّهُ : الاُست ، ذکرها تفظیعا له وطعنا علیه ، والمعنی أنّه منافق (مجمع البحرین : ج 2 ص 802 «سبب») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 73 ، إعلام الوری : ج 1 ص 340 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 235 ح 187 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 984 .
3- .نهج البلاغه : الکتاب 10 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 102 ح 406 .
4- .الکامل للمبرّد : ج 1 ص 428 ، شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 3 ص 89 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 122 ؛ وقعه صفّین : ص 58 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 380 ح 342 وراجع : نهج البلاغه : الکتاب 7 .
5- .نهج البلاغه : الکتاب 6 ، وقعه صفّین : ص 29 عن عامر الشعبی وفیه «رغبه» بدل «بدعه» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 76 ح 400 ؛ الأخبار الطوال : ص 157 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 113 کلاهما نحوه .

ص: 515

نهج البلاغه :مروان بن حکم در جنگ جمل اسیر شد و از حسن و حسین علیهم السلام خواهش کرد که نزد امیر مؤمنان علیه السلام از او شفاعت کنند . آن دو در باره مروان با ایشان صحبت کردند و امام علیه السلام ، او را آزاد کرد . حسنین به امیر مؤمنان علیه السلام گفتند : اجازه می دهید با شما بیعت کند، ای امیر مؤمنان ؟ فرمود : «مگر پس از کشته شدن عثمان، با من بیعت نکرد ؟ مرا به بیعت او نیازی نیست ! آن دست، دستی یهودی است ؛ اگر با دستش با من بیعت کند، با نشیمنگاهش بیعت می شکند . برای او حکومتی در پیش است که [مدّتش] به اندازه ای است که سگ، بینی خود را بلیسد . او پدر چهار قوچ (حاکم) است و امّت از دست او و فرزندانش روز (/ مرگ) سرخی (/ خونباری) خواهند دید» .

امام علی علیه السلام در نامه اش به معاویه :گویی دار و دسته ات را می بینم که بر اثر تاب نیاوردن ضرباتِ پیاپی و تحقّق قضای الهی و کشته دادن های متوالی، مرا به کتاب خدا می خوانند، در حالی که یا کافرانی منکر کشته اند و یا بیعت کنندگانی بیعت شکن .

امام علی علیه السلام در پاسخ نامه معاویه :امّا این که میان خود و طلحه و زبیر ، و میان شامیان و بصریان فرق گذاشته ای ، به جان خودم سوگند که همه در این موضوع (بیعت) یکسان اند؛ زیرا بیعت با من، بیعتی فراگیر است ، و نیکان در آن مستثنا نیستند و قابل تجدید نظر هم نیست .

امام علی علیه السلام در نامه اش به معاویه :همان مردمی که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کردند، بر سر همان چیزی که با آنان بیعت کردند، با من نیز بیعت نمودند. بنا بر این، آن که [در موقع بیعت با من] حضور داشته است، حق ندارد [دیگری را] بر گزیند ، و آن که حضور نداشته است، حق ندارد آن را رد کند. شورا تنها حقّ مهاجران و انصار است . اگر آنان در باره مردی توافق کردند و او را پیشوا خواندند، خشنودی خدا نیز در آن است . اگر کسی با بدگویی یا بدعت گذاری از توافق آنان خارج شد ، او را به راهی که از آن خارج شده، باز می گردانند ، و چنانچه نپذیرفت، با او به خاطر آن که راهی جز راه مؤمنان در پیش گرفته است ، پیکار می کنند ، و خداوند، او را بدانچه روی خود را به سوی آن کرده است، وا می گذارد .

.


ص: 516

الإمام الصادق علیه السلام :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام کانَ إذا أرادَ القِتالَ قالَ هذِهِ الدَّعَواتِ : اللّهُمَّ إنَّکَ أعلَمتَ سَبیلاً مِن سُبُلِکَ جَعَلتَ فیهِ رِضاکَ ، ونَدَبتَ إلَیهِ أولِیاءَکَ ، وجَعَلتَهُ أشرَفَ سُبُلِکَ عِندَکَ ثَوابا ، وأَکرَمَها لَدَیکَ مَآبا ، وأَحَبَّها إلَیکَ مَسلَکا ، ثُمَّ اشتَرَیتَ فیهِ مِنَ المُؤمِنینَ أنفُسَهُم وأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ ، یُقاتِلونَ فی سَبیلِکَ فَیَقتُلونَ ویُقتَلونَ وَعدا عَلَیکَ حَقّا . فَاجعَلنی مِمَّنِ اشتَری فیهِ مِنکَ نَفسَهُ ، ثُمَّ وَفی لَکَ بِبَیعِهِ (1) الَّذی بایَعَکَ عَلَیهِ ، غَیرَ ناکِثٍ ولا ناقِضٍ عَهدا ولا مُبَدِّلاً تَبدیلاً ، بَلِ استیجابا لِمَحَبَّتِکَ ، وتَقَرُّبا بِهِ إلَیکَ . (2)

أنساب الأشراف فی ذِکرِ مَجیءِ حُجرِ بنِ عَدِیٍّ إلَی الإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام بَعدَ صُلحِ الإِمامِ الحَسَنِ علیه السلام مَعَ مُعاوِیَهَ :أتَی الحُسَینَ فَقالَ لَهُ : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، شَرَیتُمُ العِزَّ بِالذُّلِّ ! وقَبِلتُمُ القَلیلَ بِتَرکِ الکَثیرِ ! أطِعنِی الیَومَ وَاعصِنی سائِرَ الدَّهرِ ! ! دَع رَأیَ الحَسَنِ وَاجمَع شیعَتَکَ ، ثُمَّ ادعُ قَیسَ بنَ سَعدِ بنِ عُبادَهَ وَابعَثهُ فِی الرِّجالِ ، وأَخرُجُ أنَا فِی الخَیلِ ، فَلا یَشعُرُ ابنُ هِندٍ إلّا ونَحنُ مَعَهُ فی عَسکَرِهِ ، فَنُضارِبُهُ حَتّی یَحکُمَ اللّهُ بَینَنا وبَینَهُ وهُوَ خَیرُ الحاکِمینَ ، فَإِنَّهُمُ الآنَ غارّونَ . (3) فَقالَ : إنّا قَد بایَعنا ولَیسَ إلی ما ذَکَرتَ سَبیلٌ . (4)

.

1- .فی الإقبال وتفسیر العیّاشی وبحار الأنوار : « بِبَیعَتِهِ » .
2- .الکافی : ج 5 ص 46 ح 1 عن میمون ، تهذیب الأحکام : ج 3 ص 81 ح 237 عن عبد اللّه بن میمون ، الإقبال : ج 1 ص 318 کلاهما عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه عنه علیهم السلام ، تفسیر العّیاشی : ج 2 ص 113 ح 143 عن عبد اللّه بن میمون القدّاح وکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 98 ص 126 ح 3 .
3- .غارّون : أی غافِلون (النهایه : ج 3 ص 355 «غرر») .
4- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 365 ، الأخبار الطوال : ص 220 نحوه .

ص: 517

امام صادق علیه السلام :امیر مؤمنان علیه السلام هر گاه می خواست به جنگ برود ، این دعاها را می خواند : «بار خدایا ! تو راهی از راه هایت [یعنی جهاد] را نشان دادی و خشنودی ات را در آن نهادی ، و دوستانت را به سوی آن فرا خواندی ، و پاداش آن را از پاداش همه راه هایت، بالاتر ، و فرجام آن را از فرجام همه آنها باارزش تر ، و آن را محبوب ترینِ راه ها در نزد خودت قرار دادی . سپس در این راه از مؤمنان، جان و مالشان را به ازای بهشت خریدی ؛ همانان که در راه تو جهاد می کنند و می کشند و کشته می شوند . این، وعده حقّی است که تو داده ای . پس مرا از کسانی قرار ده که در این راه، جانشان را به تو فروختند و سپس به بیعتی که با تو کردند، وفا نمودند و نه بیعتی شکستند و نه پیمانی نقض کردند و نه تغییری دادند و نه چیز دیگری را جایگزین آن نمودند ؛ بلکه هدفشان پذیرش محبّت تو بود ، و نزدیک شدن به تو» .

أنساب الأشراف در بیان آمدن حجر بن عَدی نزد امام حسین علیه السلام بعد از صلح امام حسن علیه السلام با معاویه :حُجر نزد حسین علیه السلام رفت و گفت : ای ابا عبد اللّه ! عزّت را به ذلّت فروختید ، و بسیار را وا گذاشتید و اندک را پذیرفتید . یک امروز به حرف من گوش کن و دیگر تا ابد به حرفم گوش مکن ! نظر حسن را رها کن و شیعیانت را گرد آور . سپس قیس بن سعد بن عُباده را فرا بخوان و او را با سپاهیان روانه ساز . من نیز با سواران، بیرون می روم و پسر هند را در لشکرگاهش غافلگیر می کنیم و بر او می تازیم تا این که خداوند، میان ما و او داوری کند، که او بهترینِ داوران است؛ چرا که آنان، اکنون در غفلت اند . [امام حسین علیه السلام ] به او فرمود : «ما بیعت کرده ایم ، وآنچه تو گفتی، شدنی نیست» .

.


ص: 518

الإرشاد عن الکلبی والمدائنی وغیرهما من أصحاب السیره :لَمّا ماتَ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، تَحَرَّکَتِ الشّیعَهُ بِالعِراقِ ، وکَتَبوا إلَی الحُسَینِ علیه السلام فی خَلعِ مُعاوِیَهَ وَالبَیعَهِ لَهُ ، فَامتَنَعَ عَلَیهِم وذَکَرَ أنَّ بَینَهُ وبَینَ مُعاوِیَهَ عَهدا وعَقدا ، لا یَجوزُ لَهُ نَقضُهُ حَتّی تَمضِیَ المُدَّهُ ، فَإِن ماتَ مُعاوِیَهُ نَظَرَ فی ذلِکَ . (1)

9 / 8نَکثُ البَیعَهِالکتاب«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا» . (2)

الحدیثتاریخ بغداد عن أنس عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله :ثَلاثٌ مَن کُنَّ فیهِ فَهِیَ راجِعَهٌ عَلی صاحِبِها : البَغیُ وَالمَکرُ وَالنَّکثُ . ثُمَّ قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : . . . «فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ» (3) . (4)

.

1- .الإرشاد : ج 2 ص 32 ، روضه الواعظین : ص 189 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 87 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 324 ح 2 .
2- .الفتح : 10 .
3- .الفتح : 10 .
4- .تاریخ بغداد : ج 8 ص 450 الرقم 4563 ، تاریخ أصبهان : ج 2 ص 31 الرقم 994 کلاهما عن أنس ، کنز العمّال : ج 16 ص 26 ح 43780 ؛ خصائص الأئمّه : ص 101 ، تفسیر القمّی : ج 2 ص 210 کلاهما عن الإمام علی علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 32 ص 107 ح 78 .

ص: 519



9 / 8 شکستن بیعت
الإرشاد به نقل از کلبی و مدائنی و دیگر سیره نویسان :پس از رحلت حسن بن علی علیه السلام ، شیعیان عراق به تکاپو در آمدند و به حسین علیه السلام در باره کنار زدن معاویه و بیعت مردم با ایشان، نامه نوشتند . حسین علیه السلام نپذیرفت و اظهار داشت که میان او و معاویه، پیمان و قرارداد است و تا به سر آمدن مدّتش نمی تواند آن را نقض کند و معاویه که مُرد، در باره آن خواهد اندیشید .

9 / 8شکستن بیعتقرآن«کسانی که با تو بیعت می کنند ، در حقیقت ، با خدا بیعت می کنند. دست خدا، بالای دستان آنهاست . پس هر که بیعت شکند ، در حقیقت ، به زیان خود می شکند ، و هر کس به پیمانی که با خدا بسته است، وفا کند، به زودی، خداوند، مزدی بزرگ به او می دهد» .

حدیثتاریخ بغداد به نقل از اَنَس :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «سه خصلت است که در هر کس باشد ، [زیانش] به خود آن شخص باز می گردد : تجاوز، نیرنگ و پیمان شکنی» . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سپس این آیه را خواند : «پس هر که پیمان شکند، به زیان خود می شکند» .

.


ص: 520

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن نَکَثَ بَیعَهً ، أو رَفَعَ لِواءَ ضَلالَهٍ ، أو کَتَمَ عِلما ، أوِ اعتَقَلَ مالاً ظُلما ، أو أعانَ ظالِما عَلی ظُلمِهِ وهُوَ یَعلَمُ أنَّهُ ظالِمٌ ؛ فَقَد بَرِئَ مِنَ الإِسلامِ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن نَکَثَ العَهدَ وماتَ ناکِثا لِلعَهدِ ، جاءَ یَومَ القِیامَهِ لا حُجَّهَ لَهُ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن خَلَعَ یَدَا مِن طاعَهٍ ، لَقِیَ اللّهَ ولا حُجَّهَ لَهُ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن ماتَ عَلی غَیرِ طاعَهِ اللّهِ ، ماتَ ولا حُجَّهَ لَهُ ، ومَن ماتَ وقَد نَزَعَ یَدَهُ مِن بَیعَهٍ ، کانَت میتَتُهُ میتَهَ ضَلالَهٍ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن بایَعَ إماما فَأَعطاهُ صَفقَهَ یَدِهِ وثَمَرَهَ قَلبِهِ ، فَلیُطِعهُ مَا استَطاعَ ، فَإِن جاءَ آخَرُ یُنازِعُهُ ، فَاضرِبوا رَقَبَهَ الآخَرِ . (5)

عنه صلی الله علیه و آله :یَجیءُ کُلُّ غادِرٍ یَومَ القِیامَهِ بِإِمامٍ مائِلٍ شِدقُهُ (6) حَتّی یَدخُلَ النّارَ ، ویَجیءُ کُلُّ ناکِثٍ بَیعَهَ إمامٍ أجذَمَ (7) حَتّی یَدخُلَ النّارَ . (8)

.

1- .النوادر للراوندی : ص 128 ح 154 عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 67 ح 11 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 324 ح 15681 وص 326 ح 15693 کلاهما عن عاصم بن عبید اللّه ، اُسد الغابه : ج 3 ص 119 الرقم 2692 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 2 ص 379 ح 3779 عن ربیعه ، کنز العمّال : ج 6 ص 59 ح 14835 .
3- .المجازات النبویّه : ص 169 ح 135 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 332 ؛ صحیح مسلم : ج 3 ص 1478 ح 58 ، السنن الکبری : ج 8 ص 270 ح 16612 کلاهما عن عبد اللّه بن عمر بزیاده «یوم القیامه» بعد «لقی اللّه » ، کنز العمّال : ج 6 ص 52 ح 14810 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 445 ح 5904 عن ابن عمر .
5- .سنن أبی داود : ج 4 ص 97 ح 4248 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1473 ح 46 وفیه «إن استطاع» بدل «ما استطاع» ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 556 ح 6511 کلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، کنز العمّال : ج 6 ص 64 ح 14856 .
6- .الشِدقُ : جانِبُ الفَمِ (الصحاح : ج 4 ص 1500 «شدق») .
7- .الأجذَمُ : المَقطوعُ الیَدِ (لسان العرب : ج 12 ص 87 «جذم») .
8- .الکافی : ج 2 ص 337 ح 2 عن السکونی عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 7 ص 201 ح 81 .

ص: 521

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس بیعتی را بشکند ، یا پرچم گم راهی بر افرازد ، یا علمی را پنهان دارد ، یا مالی را به ستم ضبط کند ، یا ستمگری را در ستمش یاری رساند، در حالی که می داند او ستمگر است ، از اسلام بری گشته است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس پیمان بشکند و پیمان شکن از دنیا برود ، روز قیامت، در حالی می آید که هیچ حجّتی ندارد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس از بیعتی که بر اطاعت بسته است، دست بر دارد ، [روز قیامت ]خدا را در حالی دیدار می کند که هیچ حجّتی ندارد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس بر غیر طاعت خدا بمیرد، دست خالی از حجّت مرده است ، و هر کس در حالی بمیرد که دست از بیعتی کشیده باشد، در گم راهی مرده است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس با پیشوایی بیعت کند و پیمانِ دست و میوه دلش را به او بدهد ، (1) باید در حدّ توانش از او فرمان بَرَد ، و اگر دیگری به کشمکش با آن پیشوا [ ی بیعت شده ] بر خاست ، گردن او را بزنید .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر که به پیشوایی خیانت کند ، روز قیامت با دهان کج به محشر می آید تا این که وارد دوزخ شود ، و هر که بیعت پیشوایی را بشکند، با دست بریده می آید تا این که وارد دوزخ گردد .

.

1- .کنایه از بیعت کردن از سرِ اخلاص و ایمان است.

ص: 522

عنه صلی الله علیه و آله :ثَلاثٌ موبِقاتٌ : نَکثُ الصَّفقَهِ ، وتَرکُ السُّنَّهِ ، وفِراقُ الجَماعَهِ . (1)

مسند ابن حنبل عن أبی هریره :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الصَّلاهُ المَکتوبَهُ إلَی الصَّلاهِ الَّتی بَعدَها کَفّارَهٌ لِما بَینَهُما . قالَ : وَالجُمُعَهُ إلَی الجُمُعَهِ ، وَالشَّهرُ إلَی الشَّهرِ یَعنی رَمَضانَ إلی رَمَضانَ کَفّارَهٌ لِما بَینَهُما . قالَ : ثُمَّ قالَ بَعدَ ذلِکَ : إلّا مِن ثَلاثٍ . قالَ : فَعَرَفتُ أنَّ ذلِکَ الأَمرَ حَدَثَ ؛ إلّا مِنَ الإِشراکِ بِاللّهِ ، ونَکثِ الصَّفقَهِ ، وتَرکِ السُّنَّهِ . قالَ : أَمّا مِن نَکثِ الصَّفقَهِ : أن تُبایِعَ رَجُلاً ثُمَّ تُخالِفَ إلَیهِ تُقاتِلَهُ بِسَیفِکَ ، وأمّا تَرکُ السُّنَّهِ : فَالخُروجُ مِنَ الجَماعَهِ . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :ثَلاثَهٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ عز و جل یَومَ القِیامَهِ ولا یَنظُرُ إلَیهِم ولا یُزَکّیهِم ولَهُم عَذابٌ ألیمٌ : رَجُلٌ بایَعَ إماما لا یُبایِعُهُ إلّا لِلدُّنیا ، إن أعطاهُ مِنها ما یُریدُ وَفی لَهُ ، وإلّا کَفَّ . . . . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :الکَبائِرُ : الإِشراکُ بِاللّهِ ، وقَتلُ النَّفسِ ، . . . ونَکثُ الصَّفقَهِ . (4)

.

1- .الخصال : ص 85 ح 13 عن مسعده بن زیاد عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام ، المحاسن : ج 1 ص 178 ح 279 عن علی بن جعفر عن أخیه الإمام الکاظم عن الإمام علیّ علیهم السلام وص 346 ح 719 عن السکونی عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام علی علیهم السلام ، الجعفریات : ص 231 عن الإمام الکاظم عن آبائه عن الإمام علی علیهم السلام وفیه «البیعه» بدل «الصفقه» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 266 ح 25 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 5 ح 7132 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 207 ح 412 ، مسند إسحاق بن راهویه : ج 1 ص 397 ح 435 کلاهما نحوه ، کنز العمّال : ج 7 ص 318 ح 19057 .
3- .الخصال : ص 107 ح 70 عن أبی هریره ، بحار الأنوار : ج 67 ص 185 ح 2 ؛ صحیح البخاری : ج 6 ص 2637 ح 6786 ، صحیح مسلم : ج 1 ص 103 ح 173 کلاهما عن أبی هریره نحوه ، کنز العمّال : ج 16 ص 34 ح 43817 .
4- .تفسیر ابن کثیر : ج 2 ص 245 عن مالک بن جوین ، فتح الباری : ج 12 ص 182 عن مالک بن حریث نحوه ، کنز العمّال : ج 2 ص 387 ح 4326 نقلاً عن ابن أبی حاتم .

ص: 523

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه کار، مهلک است : شکستن پیمان ، رها کردن سنّت ، و جدایی از امّت .

مسند ابن حنبل به نقل از ابو هریره :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «نماز واجب تا نماز بعد از آن ، کفّاره گناهانی است که در فاصله آن دو، اتّفاق می افتد» و فرمود : «و جمعه تا جمعه و ماه تا ماه یعنی رمضان تا رمضان کفّاره گناهانی است که در فاصله میان آن دو، اتّفاق می افتد» و سپس فرمود : «مگر سه چیز» . فهمیدم که اتّفاقی افتاده است . [پیامبر صلی الله علیه و آله افزود:] «مگر شرک به خدا ، و شکستن پیمان ، و ترک سنّت» . فرمود : «شکستن پیمان، این است که با مردی بیعت کنی و سپس بر خلاف او بر خیزی و به رویش شمشیر بکشی ، و ترک سنّت ، بیرون شدن از جماعت است» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه کس اند که خداوند عز و جل در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید و نگاهشان نمی کند و پاکشان نمی سازد و عذابی دردناک دارند : مردی که با پیشوایی، فقط برای دنیا بیعت کند، به طوری که اگر خواسته دنیوی او را بر آورده ساخت، به او وفادار می ماند، وگر نه، دست می کشد .

امام علی علیه السلام :گناهان کبیره، عبارت اند از : شرک ورزیدن به خدا ، قتل نفس... و شکستن پیمان .

.


ص: 524

الخصال عن مسعده بن زیاد عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام :إنّ عَلِیّاً قالَ : . . . إنَّ فِی النّارِ لَمَدینَهً یُقالُ لَها الحَصینَهُ ، أفَلا تَسأَلُونّی ما فیها ؟ فَقیلَ : وما فیها یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ فَقالَ : فیها أیدِی النّاکِثینَ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :مَن فارَقَ جَماعَهَ المُسلِمینَ ونَکَثَ صَفقَهَ الإِمامِ ، جاءَ إلَی اللّهِ عز و جلأجذَمَ . (2)

الإمام الرضا علیه السلام :لا یَعدَمَ المَرءُ دائِرَهَ السَّوءِ (3) مَعَ نَکثِ الصَّفقَهِ . (4)

9 / 9حَلُّ البَیعَهِتفسیر فُرات عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله لِأَبی دُجانَهَ لَمَّا انهَزَمَ النّاسُ یَومَ اُحُدٍ :یا أبا دُجانَهَ ، ذَهَبَ النّاسُ فَالحَق بِقَومِکَ ، فَقالَ أبو دُجانَهَ : یا رَسولَ اللّهِ ما عَلی هذا بایَعناکَ وبایَعنَا اللّهَ ، ولا عَلی هذا خَرَجنا ، یَقولُ اللّهُ تَعالی : «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا أبا دُجانَهَ أنتَ فی حِلٍّ مِن بَیعَتِکَ فَارجِع ، فَقالَ أبو دُجانَهَ : یا رَسولَ اللّهِ لا تُحَدِّثُ نِساءُ الأَنصارِ فِی الخُدورِ أنّی أسلَمتُکَ ورَغِبتُ بِنَفسی (5) عَن نَفسِکَ ، یا رَسولَ اللّهِ ، لا خَیرَ فِی العَیشِ بَعدَکَ . قالَ : فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَلامَهُ ورَغبَتَهُ فِی الجِهادِ ، انتَهی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی صَخرَهٍ فَاستَتَرَ بِها لِیَتَّقِیَ بِها مَنِ السِّهامِ سِهامِ المُشرِکینَ ، فَلَم یَلبَث أبو دُجانَهَ إلّا یَسیرا حَتّی اُثخِنَ جِراحَهً ، فَتَحامَلَ حَتَّی انتَهی إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَجَلَسَ إلی جَنبِهِ مُثخَنا لا حَراکَ بِهِ . (6)

.

1- .الخصال : ص 296 ح 65 عن مسعده بن زیاد عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، ثواب الأعمال : ص 302 ح 1 عن مسعده بن زیاد عن الإمام الصادق عنه علیهماالسلام ، روضه الواعظین : ص 556 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 107 ح 6 .
2- .الکافی : ج 1 ص 405 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 345 ح 718 کلاهما عن محمّد الحلبی وص 178 ح 279 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 267 ح 28 .
3- .قال الراغب : الدائره فی المکروه ، کما یقال : دوله فی المحبوب ، قال تعالی : «نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَهٌ» ... وقوله : «یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَهُ السَّوْءِ» ؛ أی یحیط بهم السوء إحاطه الدائره بمن فیها ، فلا سبیل لهم إلی الانفکاک منه بوجه... وقال الجوهری : صفقت له بالبیع والبیعه صفقا : أی ضربت بیدی علی یده ، وتصافق القوم عند البیعه (مفردات ألفاظ القرآن : ص 321 «دار» ، الصحاح : ج 4 ص 1507 «صفق») .
4- .الدرّه الباهره : ص 37 ، نزهه الناظر : ص 198 ح 425 ، العدد القویّه : ص 297 ح 26 وفیه «الشرّ» بدل «السوء» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 186 ح 4 .
5- .فی المصدر : «نفسی» ، وما أثبتناه هو الأصوب کما فی بحار الأنوار .
6- .تفسیر فرات : ص 94 ح 78 عن حذیفه الیمانی ، بحار الأنوار : ج 20 ص 104 ح 30 ، وراجع : الکافی : ج 8 ص 318 ح 502 .

ص: 525



9 / 9 فسخ بیعت
الخصال به نقل از مسعده بن زیاد، از امام صادق، از پدرانش علیهم السلام :علی علیه السلام فرمود : «... در دوزخ، شهری است که به آن، حصینه می گویند . آیا از من نمی پرسید که در آن شهر چیست ؟». گفته شد : در آن شهر چیست، ای امیر مؤمنان ؟ فرمود : «دست های بیعت شکنان» .

امام صادق علیه السلام :هر کسی از جماعت مسلمانان جدا شود و بیعت با امام را بشکند ، [روز قیامت] دستْ بریده به نزد خدای عز و جل می آید .

امام رضا علیه السلام :آدم بیعت شکن از گردونه گزند و بلا، در امان نیست .

9 / 9فسخ بیعتتفسیر فرات :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ابو دُجانه، آن گاه که مسلمانان در جنگ اُحُد، تار و مار شدند، فرمود : «ای ابو دجانه ! مردم رفتند . پس تو هم به قومت ملحق شو» . ابو دجانه گفت : ای پیامبر خدا ! ما برای این کار (تنها گذاشتنِ تو)، با تو و با خدا بیعت نکرده ایم و با این نیّت، بیرون نیامده ایم. خداوند متعال می فرماید : «کسانی که با تو بیعت می کنند ، در حقیقت ، با خدا بیعت می کنند . دست خدا، بالای دستان آنهاست» . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «ای ابو دجانه ! تو از بیعتت آزادی . پس بر گرد». ابو دجانه گفت : ای پیامبر خدا ! زنان خانه نشین انصار نخواهند گفت که من شما را تنها گذاشتم و خودم را به شما ترجیح دادم ؟ ای پیامبر خدا ! پس از تو، زندگی خیر ندارد . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چون این سخن او را شنید و علاقه اش به جهاد را دید ، خود را به صخره ای رساند تا در پناه آن از تیرها تیرهای مشرکان محفوظ بماند . مقداری نگذشت که ابو دجانه بر اثر جراحات وارد شده، ناتوان شد و کشان کشان، خود را به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسانید و سست و بی حرکت در کنار ایشان نشست .

.


ص: 526

تاریخ الطبری عن عبد اللّه بن شریک العامریّ عن الإمام زین العابدین علیه السلام :جَمَعَ الحُسَینُ أصحابَهُ بَعدَما رَجَعَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، وذلِکَ عِندَ قُربِ المَساءِ ، قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ : فَدَنَوتُ مِنهُ لِأَسمَعَ وأَنَا مَریضٌ ، فَسَمِعتُ أبی وهُوَ یَقولُ لِأَصحابِهِ : اُثنی عَلَی اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی أحسَنَ الثَّناءِ ، وأَحمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، اللّهُمَّ إنّی أحمَدُکَ عَلی أن أکرَمتَنا بِالنُّبُوَّهِ ، وعَلَّمتَنَا القُرآنَ ، وفَقَّهتَنا فِی الدّینِ ، وجَعَلتَ لَنا أسماعا وأَبصارا وأَفئِدَهً ، ولَم تَجعَلنا مِنَ المُشرِکینَ ، أمّا بَعدُ ، فَإِنّی لا أعلَمُ أصحابا أولی ولا خَیرا مِن أصحابی ، ولا أهلَ بَیتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَیتی ، فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنّی جَمیعا خَیرا ، ألا وإنّی أظُنُّ یَومَنا مِن هؤُلاءِ الأَعداءِ غَدا ، ألا وإنّی قَد رَأَیتُ لَکُم فَانطَلِقوا جَمیعا فی حِلٍّ ، لَیسَ عَلَیکُم مِنّی ذِمامٌ (1) ، هذا لَیلٌ قَد غَشِیَکُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً . (2) قالَ أبو مِخنَفٍ : حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ عاصِمٍ الفائِشِیُّ بَطنٌ مِن هَمدانَ عَنِ الضَّحّاکِ بنِ عَبدِ اللّهِ المَشرِقِیِّ ، قالَ : قَدِمتُ ومالِکَ بنَ النَّضرِ الأَرحَبِیَّ عَلَی الحُسَینِ ، فَسَلَّمنا عَلَیهِ ثُمَّ جَلَسنا إلَیهِ فَرَدَّ عَلَینا ، ورَحَّبَ بِنا ، وسَأَلَنا عَمّا جِئنا لَهُ ، فَقُلنا : جِئنا لِنُسَلِّمَ عَلَیکَ ، ونَدعُوَ اللّهَ لَکَ بِالعافِیَهِ ، ونُحدِثَ بِکَ عَهدا ، ونُخبِرَکَ خَبَرَ النّاسِ ، وإنّا نُحَدِّثُکَ أنَّهُم قَد جَمَعوا عَلی حَربِکَ فَرَ (3) رَأیَکَ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : حَسبِیَ اللّهُ ونِعمَ الوَکیلُ ! قالَ : فَتَذَمَّمنا وسَلَّمنا عَلَیهِ ، ودَعَونَا اللّهَ لَهُ . قالَ : فَما یَمنَعُکُما مِن نُصرَتی ؟ فَقالَ مالِکُ بنُ النَّضرِ : عَلَیَّ دَینٌ ولی عِیالٌ . فَقُلتُ لَهُ : إنَّ عَلَیَّ دَینا ، وإنَّ لی لَعِیالاً ، ولکِنَّکَ إن جَعَلتَنی فی حِلٍّ مِنَ الاِنصِرافِ إذا لَم أجِد مُقاتِلاً قاتَلتُ عَنکَ ما کانَ لَکَ نافِعا ، وعَنکَ دافِعا . قالَ : قالَ : فَأَنتَ فی حِلٍّ ، فَأَقَمتُ مَعَهُ . فَلَمّا کانَ اللَّیلُ قالَ : هذَا اللَّیلُ قَد غَشِیَکُم ، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً ، ثُمَّ لیَأخُذ کُلُّ رَجُلٍ مِنکُم بِیَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَیتی ، تَفَرَّقوا فی سَوادِکُم ومَدائِنِکُم حَتّی یُفَرِّجَ اللّهُ ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما یَطلُبُونّی ، ولَو قَد أصابونی لَهَوا عَن طَلَبِ غَیری . فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأَبناؤُهُ وبَنو أخیهِ وَابنا عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ : لِمَ نَفعَلُ ؟ لِنَبقی بَعدَکَ ؟ ! لا أرانَا اللّهُ ذلِکَ أبَدا . بَدَأَهُم بِهذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ . ثُمَّ إنَّهُم تَکَلَّموا بِهذا ونَحوِهِ . (4)

.

1- .الذِمامُ : بمعنی العهد ، الأمان والضمان والحرمه والحقّ (مجمع البحرین : ج 1 ص 644 «ذمم») .
2- .یقال للرجل إذا سری لیلته جمعاء : اتّخذَ اللیلَ جَمَلاً ؛ کأنّه رکبه (النهایه : ج 1 ص 298 «جمل») .
3- .رَ : فعل الأمر من رأی .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 418 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 559 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 91 ، الأمالی للصدوق : ص 220 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام وکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 315 ح 1 .

ص: 527

تاریخ الطبری:عبد اللّه بن شریک عامری می گوید: پس از آن که عمر بن سعد بر گشت ، حسین علیه السلام یارانش را جمع کرد . نزدیک شب بود. زین العابدین علیه السلام فرمود : «من که بیمار بودم ، خودم را به او نزدیک کردم تا بشنوم چه می گوید . شنیدم پدرم به یارانش می فرماید : خدای تبارک و تعالی را به نیکوترین ستایش ها می ستایم ، و او را بر خوشی ها و ناخوشی ها حمد می گویم . بار خدایا ! تو را سپاس و ستایش می گویم که ما را به نبوّت، مفتخر داشتی ، و قرآن را به ما آموختی ، و در دین، دانایمان ساختی ، و به ما گوش و چشم و دل دادی ، و از مشرکانمان نگردانیدی . امّا بعد ، من یارانی صمیمی تر و بهتر از یاران خود نمی شناسم ، و خاندانی فرمان بردارتر و به هم پیوسته تر از خاندانم سراغ ندارم . پس ، خداوند از جانب من به همه شما خیر دهد ! هان ! من می دانم که فرداروزمان با این دشمنان چه خواهد بود . هان ! من شما را مرخّص کردم . پس همگی بروید . شما آزادید و مرا بر شما عهد و بیعتی نیست . اینک شب، شما را در بر گرفته است . آن را مرکب خود سازید » . ابو مخنف می گوید : عبد اللّه بن عاصم فائشی (تیره ای از قبیله هَمْدان)، از ضحّاک بن عبد اللّه مشرقی برایمان نقل کرد که گفت : من و مالک بن نضر ارحبی به نزد حسین رفتیم و بر او سلام گفتیم. آن گاه در برابرش نشستیم . حسین علیه السلام جواب سلام ما را داد و خوشامد گفت و پرسید که برای چه نزدش آمده ایم . گفتیم : آمده ایم که عرض سلامی کنیم و از خدا برایت سلامت بخواهیم ، و دیدار تازه نماییم ، و اخبار آن قوم را به تو بگوییم و به عرض برسانیم که آنان بر جنگ با تو هم داستان گشته اند . پس در کار خویش بیندیش . حسین علیه السلام فرمود : «خدا مرا بس است و او نیکو حمایتگری است!». او را احترام کردیم و بر او درود فرستادیم و برایش دعا کردیم . فرمود : «چه چیز، مانع شما دو تن می شود که مرا یاری کنید ؟». مالک بن نضر گفت : قرض دارم و عیالوارم . من نیز گفتم : من هم بدهکار و عیالوارم ؛ لیکن اگر اجازه ام دهی که وقتی دیدم جنگاوری نمانده است، [به خانه و کاشانه ام] بر گردم ، چندان که برایت سودمند باشد و موجب دفاع از شما شود ، می جنگم . فرمود : «تو اجازه داری» . پس با وی بودم . چون شب شد ، فرمود : «اینک شب، شما را در بر گرفته است . آن را مرکب خود سازید (در تاریکی شب بروید) . هر یک از شما دست مردی از خاندان مرا بگیرد و در روستاها و شهرهایتان پراکنده شوید تا آن که خدا گشایشی دهد؛ زیرا این قوم، در پی من هستند و چنانچه به من دست یابند، از تعقیب دیگران باز می ایستند» . برادران و پسران و برادرزادگانش و دو پسر عبد اللّه بن جعفر گفتند : چرا چنین کنیم ؟ ! تا بعد از شما زنده بمانیم ؟ ! خدا هرگز آن روز را نیاورد ! این سخن را نخست، عبّاس بن علی گفت . سپس آنان این سخن و همانند آن را به زبان آوردند .

.


ص: 528

. .


ص: 529

. .


ص: 530

الطبقات الکبری عن الأسود بن قیس العبدی :قیلَ لِمُحَمَّدِ بنِ بَشیرٍ الحَضرَمِیِّ : قَد اُسِرَ ابنُکَ بِثَغرِ الرِّیِّ ، قالَ : عِندَ اللّهِ أحتَسِبُهُ ونَفسی ، ما کُنتُ اُحِبُّ أن یُؤسَرَ ، ولا أن أبقی بَعدَهُ . فَسَمِعَ قَولَهُ الحُسَینُ علیه السلام فَقالَ لَهُ : رَحِمَکَ اللّهُ ، أنتَ فی حِلٍّ مِن بَیعَتی ، فَاعمَل فی فِکاکِ ابنِکَ . قالَ : أکَلَتنِی السِّباعُ حَیّا إن فارَقتُکَ . قالَ : فَأَعطِ ابنَکَ هذِهِ الأَثوابَ وَالبُرودَ یَستَعینُ بِها فی فِکاکِ أخیهِ . فَأَعطاهُ خَمسَهَ أثوابٍ قیمَتُها ألفُ دینارٍ . (1)

مقاتل الطالبیّین عن حمید بن مسلم :جاءَ رَجُلٌ حَتّی دَخَلَ عَسکَرَ الحُسَینِ علیه السلام ، فَجاءَ إلی رَجُلٍ مِن أصحابِهِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ خَبَرَ ابنِکَ فُلانٍ وافی أنَّ الدَّیلَمَ أسِروهُ ، فَتَنصَرِفُ مَعی حَتّی نَسعی فی فِدائِهِ ، فَقالَ : حَتّی أصنَعَ ماذا ؟ عِندَ اللّهِ أحتَسِبُهُ ونَفسی . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : اِنصَرِف وأنتَ فی حِلٍّ مِن بَیعَتی ، وأنَا اُعطیکَ فِداءَ ابنِکَ . فَقالَ : هَیهاتَ أن اُفارِقَکَ ثُمَّ أسأَلَ الرُّکبانَ عَن خَبَرِکَ ! لا یَکونُ وَاللّهِ هذا أبَدا ، ولا اُفارِقُکَ . ثُمَّ حَمَلَ عَلَی القَومِ فَقاتَلَ حَتّی قُتِلَ رَحمَهُ اللّهِ عَلَیهِ ورِضوانُهُ . (2)

شرح الأخبار عن الحسین علیه السلام لِأَصحابِهِ :إنَّ هؤُلاءِ لا یَطلُبونَ مِنکُم غَیری ، وأنَا فَلَستُ اُسَلِّمُ إلَیهِم نَفسی أو یَقتُلونی ، فَمَن شاءَ مِنکُم فَلیَنصَرِف عَنّی مُحَلَّلاً مِن ذلِکَ . قالوا : وکَیفَ نَنصَرِفُ عَنِ ابنِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟! نُقتَلُ بَینَ یَدَیهِ بَعدَ أن نَبذُلَ مَجهودَنا فی عَدُوِّهِ ، وفی دَفعِهِ عَنهُ حَتّی نَلقَی اللّهَ عز و جل . (3)

.

1- .الطبقات الکبری ( الطبقه الخامسه من الصحابه ) : ج 1 ص 468 ح 443 ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 407 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 182 ؛ الملهوف : ص 151 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 394 .
2- .مقاتل الطالبیّین : ص 116 .
3- .شرح الأخبار : ج 3 ص 152 .

ص: 531

الطبقات الکبری به نقل از اسود بن قیس عبدی :به محمّد بن بشیر حضرمی گفته شد : پسرت در مرز ری، اسیر شده است . محمّد گفت : او و خودم را در راه خدا حساب می کنم . دوست نداشتم که او اسیر شود و دوست ندارم که بعد از او زنده بمانم . حسین علیه السلام سخن او را شنید . به او فرمود : «رحمت خدا بر تو باد ! بیعتم را از تو بر داشتم . برو و در آزادی فرزندت بکوش» . محمّد بن بشیر گفت : درندگان، مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم . فرمود : «پس این جامه ها و بُردها را به پسرت بده تا از آنها برای آزادی برادرش استفاده کند» . آن گاه ، پنج جامه که هزار دینار می ارزید، به او داد .

مقاتل الطالبیّین به نقل از حمید بن مسلم :مردی بیامد و وارد اردوگاه حسین علیه السلام شد و نزد مردی از یاران او رفت و گفت : خبر رسیده است که فلان پسرت را دیلمیان اسیر کرده اند . با من بیا تا برای آزادی او کاری بکنیم . مرد گفت : که چه بشود !؟ او و خودم را به حساب خدا می گذارم(به پای خدا می نویسم) . حسین علیه السلام به او فرمود : «برو ، بیعتم را از تو بر داشتم و فدیه (جانْ بهای) پسرت را هم به تو می دهم» . مرد گفت : هیهات که از تو جدا شوم و آن گاه خبر تو را از کاروانیان بپرسم ! به خدا سوگند که هرگز چنین نخواهد شد و از تو جدا نخواهم گشت . آن گاه بر دشمن تاخت و جنگید تا کشته شد . رحمت و رضوان الهی بر او باد !

شرح الأخبار:امام حسین علیه السلام خطاب به یارانش فرمود : «اینان از میان شما، فقط مرا می خواهند ، و من هرگز خود را تسلیم آنها نخواهم کرد، مگر این که مرا بکشند . پس هر یک از شما خواست ، می تواند برود و آزاد است» . گفتند : چگونه فرزند پیامبر خدا را بگذاریم و برویم ؟ ! پیشاپیش او با تمام توانمان با دشمنش می جنگیم تا به دیدار خدای عز و جل برویم .

.


ص: 532

الفصل العاشر : النّوادرتاریخ دمشق عن سعد بن عباده :بایَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عِصابَهً مِن أصحابِهِ عَلَی المَوتِ یَومَ اُحُدٍ حینَ انهَزَمَ المُسلِمونَ ، فَصَبَروا ولَزِموا وجَعَلوا یَستُرونَهُ بِأَنفُسِهِم ؛ یَقولُ الرَّجلُ مِنهُم : نَفسی لِنَفسِکَ الفِداءُ یا رَسولَ اللّهِ ، وَجهی لِوَجهِکَ الوِقاءُ یا رَسولَ اللّهِ ، وهُم یَحمونَهُ ویَقونَهُ بِأَنفُسِهِم ، حَتّی قُتِلَ مِنهُم مَن قُتِلَ . (1)

صحیح مسلم عن عوف بن مالک الأشجعی :کُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، تِسعَهٌ أو ثَمانِیَهٌ أو سَبعَهٌ ، فَقالَ : ألا تُبایِعونَ رَسولَ اللّهِ ؟ وکُنّا حَدیثُ عَهدٍ بِبَیعَهٍ ، فَقُلنا : قَد بایَعناکَ یا رَسولَ اللّهِ ، ثُمَّ قالَ : ألا تُبایِعونَ رَسولَ اللّهِ ؟ فَقُلنا : قَد بایَعناکَ یا رَسولَ اللّهِ ! ثُمَّ قالَ : ألا تُبایِعونَ رَسولَ اللّهِ ؟ فَبَسَطنا أیدِیَنا وقُلنا : قَد بایَعناکَ یا رَسولَ اللّهِ ! فَعَلامَ نُبایِعُکَ ؟ قالَ : عَلی أن تَعبُدُوا اللّهَ ولا تُشرِکُوا بِهِ شَیئا ، وَالصَّلَواتِ الخَمسِ ، وتُطیعوا (وأَسَرَّ کَلِمَهً خَفِیَّهً) ولا تَسأَلُوا النّاسَ شَیئا . (2)

.

1- .تاریخ دمشق : ج 25 ص 70 ح 5353 ، الإصابه : ج 3 ص 431 نحوه ، کنز العمّال : ج 10 ص 435 ح 30049 .
2- .صحیح مسلم : ج 2 ص 721 ح 108 ، سنن أبی داود : ج 2 ص 121 ح 1642 ، سنن ابن ماجه : ج 2 ص 957 ح 2867 کلاهما نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 101 ح 450 .

ص: 533



فصل دهم : گوناگون

فصل دهم : گوناگونتاریخ دمشق به نقل از سعد بن عباده :در جنگ اُحُد که مسلمانان پراکنده شدند ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با گروهی از یارانش بیعتِ تا پای مرگ کرد ، و آنان پایداری کردند و ماندند و خود را سپر ایشان می نمودند و هر یک از آنها می گفت : جانم فدای جانت، ای پیامبر خدا ! رویم سپر رویت، ای پیامبر خدا ! و با جسم و جان خویش از ایشان حمایت و محافظت می کردند، تا آن که شماری از آنان کشته شدند .

صحیح مسلم به نقل از عوف بن مالک اشجعی :ما نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بودیم ؛ نُه یا هشت یا هفت نفر . به ما فرمود : «آیا با پیامبر خدا بیعت نمی کنید ؟». ما که تازه بیعت کرده بودیم ، گفتیم : با شما بیعت کرده ایم، ای پیامبر خدا ! دوباره فرمود : «آیا با پیامبر خدا بیعت نمی کنید ؟». باز گفتیم : با شما بیعت کرده ایم، ای پیامبر خدا ! سه باره فرمود : «آیا با پیامبر خدا بیعت نمی کنید ؟». پس ، دستانمان را گشودیم و گفتیم : ما با شما بیعت کرده ایم، ای پیامبر خدا ! بر سر چه بیعت کنیم ؟ فرمود : «بر این که خدا را بپرستید و چیزی را شریک او نسازید ، و نمازهای پنجگانه را به جا آورید ، و اطاعت کنید» و در این جا کلمه ای را آهسته گفت (1) [ و افزود : ] «و از مردم ، تقاضای چیزی نکنید» .

.

1- .راوی ، نگفته است که : «من آن کلمه آهسته را نشنیدم»؛ بلکه ظاهرا از گفتن آن، طفره رفته است و به قرینه دیگر احادیث این مَدخل، آن کلمه، نام کسی یا عنوان کسانی است که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله باید اطاعت کرد.

ص: 534

تاریخ دمشق عن محمّد بن عثمان بن حوشب عن أبیه عن جدّه :لَمّا أن أظهَرَ اللّهُ عز و جلمُحَمَّدا صلی الله علیه و آله ، انتَدَبتُ إلیهِ مَعَ النّاسِ فی أربَعینَ فارِساً مَعَ عَبدِ شَرٍّ ، فَقَدِموا عَلَیهِ المَدینَهَ بِکِتابی . فَقالَ : أیُّکُم مُحَمَّدٌ ؟ قالوا : هذا ، قالَ : مَا الَّذی جِئتَنا بِهِ ؟ فَإِن یَکُ حَقّا اتَّبَعناکَ . قالَ : تُقیمُوا الصَّلاهَ ، وتُؤتُوا الزَّکاهَ ، وتَحقِنُوا الدِّماءِ ، وتَأمُروا بِالمَعروفِ وتَنهَوا عَنِ المُنکَرِ . فَقالَ عَبدُ شَرٍّ : إنَّ هذَا لَحَسَنٌ جَمیلٌ ، مُدَّ یَدَکَ اُبایِعکَ . فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : مَا اسمُکَ ؟ قالَ : عَبدُ شَرٍّ ، قالَ : أنتَ عَبدُ خَیرٍ . وکَتَبَ مَعَهُ الجَوابَ إلی حوشَبَ ذِی ظلیمٍ ، فَآمَنَ . (1)

المناقب لابن شهر آشوب عن ابن عبّاس فی قَولِهِ : «وَ إِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا» (2) :قالَ وَفدُ ثَقیفٍ : نُبایِعُکَ عَلی ثَلاثٍ : لا نَنحَنی ، ولا نَکسِرُ إلها بِأَیدینا ، وتَمَتَّعنا بِاللّاتِ سَنَهً . فَقالَ علیه السلام : لا خَیرَ فی دینٍ لَیسَ فیهِ رُکوعٌ وسُجودٌ ، فَأَمّا کَسرُ أصنامِکُم بِأَیدیکُم فَذاکَ لَکُم ، وأَمَّا الطّاغِیَهُ اللّاتُ (3) فَإِنّی غَیرُ مُمَتِّعِکُم بِها . قالوا : أجِّلنا سَنَهً حَتّی نَقبِضَ ما یُهدی لِالِهَتِنا ، فَإِذا قَبَضناها کَسَرناها وأَسلَمنا . فَهَمَّ بِتَأجیلِهِم ، فَنَزَلَت هذِهِ الآیَهُ . قالَ قَتادَهُ : فَلَمّا سَمِعَ قَولَهُ : «ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا» (4) قالَ : اللّهُمَّ لا تَکِلنی إلی نَفسی طَرفَهَ عَینٍ أبَدا . (5)

.

1- .تاریخ دمشق : ج 15 ص 342 ح 3797 ، کنز العمّال : ج 1 ص 330 ح 1531 .
2- .الإسراء : 73 .
3- .فی مجمع البیان : «وأمّا الطاعه للّات» بدل «وأمّا الطاغیه اللات» .
4- .الإسراء : 75 .
5- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 57 ، مجمع البیان : ج 6 ص 665 نحوه ، بحار الأنوار : ج 17 ص 53 .

ص: 535

تاریخ دمشق به نقل از محمّد بن عثمان بن حوشب، از پدرش، از جدّش :چون خداوند عز و جل، محمّد صلی الله علیه و آله را آشکار گردانید ، من چهل سوار [به همراه نامه ای] با عبد شَر، نزد او فرستادم و آن عدّه با نامه من به مدینه نزد او رفتند . عبد شر گفت : کدام یک از شما، محمّد است ؟ یارانش گفتند : این . عبد شر پرسید : تو چه آورده ای ، که اگر درست باشد، از تو پیروی کنیم ؟ فرمود : «نماز بگزارید ، و زکات بدهید ، و خون نریزید ، و امر به معروف و نهی از منکر کنید» . عبد شر گفت : این نیکو و زیباست . دستت را دراز کن با تو بیعت کنم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «نامت چیست ؟». گفت : عبد شر . فرمود : «تو عبد خیری» و پاسخ نامه [من، یعنی] حوشب ذی ظلیم را توسّط او فرستاد ، و ایمان آورد[م] .

المناقب، ابن شهرآشوب به نقل از ابن عبّاس در باره آیه شریف : «و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سویت وحی کرده ایم، گم راه کنند» :هیئت نمایندگی ثقیف گفتند : با تو به سه شرط، بیعت می کنیم : خم نشویم ، خدایی را با دست خودمان نشکنیم ، و تا یک سال از لات، بهره مند شویم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «دینی که در آن رکوع و سجود نباشد، خیری در آن نیست ؛ ولی شکستن بت هایتان به دست خودتان ، اختیار با شماست ، و امّا بت لات ، من اجازه نمی دهم از آن بهره مند شوید» . گفتند : یک سال مهلتمان ده تا هدایایی را که به خدایانمان می شود، بگیریم و چون گرفتیم، آنها را می شکنیم و اسلام می آوریم . پیامبر صلی الله علیه و آله خواست به آنان مهلت دهد که این آیه نازل شد . قتاده گفت : چون پیامبر صلی الله علیه و آله این سخن خداوند را شنید : «سپس در برابر ما برای خود یاوری نمی یافتی» ، عرضه داشت : «بار خدایا ! هرگز مرا چشم بر هم زدنی به خودم وا مگذار» .

.


ص: 536

السیره النبویّه لابن هشام عن الزهریّ :إنَّهُ [أی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ] أتی بَنی عامِرِ بنِ صَعصَعَهَ ، فَدَعاهُم إلَی اللّهِ عز و جل ، وعَرَضَ عَلَیهِم نَفسَهُ ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِنهُم : . . . أرَأَیتَ إن نَحنُ بایَعناکَ عَلی أمرِکَ ثُمَّ أظهَرَکَ اللّهُ عَلی مَن خالَفَکَ ، أیَکونُ لَنا الأَمرُ مِن بَعدِکَ ؟ قالَ : الأَمرُ إلَی اللّهِ یَضَعُهُ حَیثُ یَشاءُ . قالَ : فَقالَ لَهُ : أفَتَهدِفُ نُحورَنا لِلعَرَبِ دونَکَ ، فَإِذا أظهَرَکَ اللّهُ کانَ الأَمرُ لِغَیرِنا ؟ ! لا حاجَهَ لَنا بِأَمرِکَ . فَأَبَوا عَلَیهِ . (1)

المناقب لابن شهر آشوب :لَمّا کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَعرِضُ نَفسَهُ عَلَی القَبائِلِ ، جاءَ إلی بَنی کِلابٍ فَقالوا : نُبایِعُکَ عَلی أن یَکونَ لَنَا الأَمرُ بَعدَکَ . فَقالَ : الأَمرُ للّهِِ ، فَإِن شاءَ کانَ فیکُم ، أو فی غَیرِکُم . فَمَضَوا فَلَم یُبایِعوهَ ، وقالوا : لا نَضرِبُ لِحَربِکَ بِأَسیافِنا ثُمَّ تُحَکِّمُ عَلَینا غَیرَنا . (2)

صحیح البخاری عن جابر بن عبد اللّه :إنَّ أعرابِیّا بایَعَ رَسولَ للّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی الإِسلامِ ، فَأَصابَ الأَعرابِیَّ وَعَکٌ بِالمَدینَهِ ، فَأَتَی الأَعرابِیُّ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أقِلنی بَیعَتی ، فَأَبی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . ثُمَّ جاءَهُ فَقالَ : أقِلنی بَیعَتی ، فَأَبی ، ثُمَّ جاءَهُ فَقالَ : أقِلنی بَیعَتی ، فَأَبی . فَخَرَجَ الأَعرابِیُّ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّمَا المَدینَهُ کَالکِیرِ (3) ، تَنفی خَبَثَها وتَنصَعُ (4) طَیِّبَها . (5)

.

1- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 66 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 350 ، الثقات لابن حبّان : ج 1 ص 89 عن أبی حاتم نحوه .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 257 ، الصراط المستقیم : ج 1 ص 72 ولیس فیه ذیله من «فمضوا فلم یبایعوه» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 74 ح 23 .
3- .الکِیرُ : زِقُّ الحدّادِ الذی یَنفُخُ به (المصباح المنیر : ص 545 «کیر») .
4- .الناصع : الخالص من کلّ شیء (الصحاح : ج 3 ص 1290 «نصح») .
5- .صحیح البخاری : ج 6 ص 2636 ح 6785 ، صحیح مسلم : ج 2 ص 1006 ح 489 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 720 ح 3920 ولیس فیه من «ثمّ جاءه» إلی «فأبی» فی الموضع الثالث ، کنز العمّال : ج 12 ص 233 ح 34813 .

ص: 537

السیره النبویّه، ابن هشام به نقل از زُهری :او (پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ) نزد بنی عامر بن صعصعه رفت و آنها را به خدای عز و جل دعوت کرد و [نبوّت] خویش را بر آنان عرضه داشت . مردی از بنی عامر به ایشان گفت: ... اگر با تو بر این کارت بیعت کردیم و سپس خداوند، تو را بر مخالفانت چیره گردانید ، آیا پس از تو این کار به ما می رسد ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «این کار، به دست خداست . آن را هر کجا که خود بخواهد، قرار می دهد» . آن مرد گفت : ما سینه های خود را سپر تو در برابر عرب ها کنیم و چون خداوند، تو را پیروز گردانید، کار به دیگران رسد ؟ ! ما احتیاجی به این کار تو نداریم . و دعوت او را نپذیرفتند .

المناقب، ابن شهرآشوب :هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت خود را به قبایل عرضه می کرد ، نزد بنی کلاب آمد . آنان گفتند : ما به این شرط با تو بیعت می کنیم که پس از تو ، کار به ما منتقل شود . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «کار، دست خداست . اگر او خواست ، به شما خواهد رسید و اگر نخواست ، به دیگری» . بنی کلاب رفتند و با ایشان بیعت نکردند و گفتند : ما در راه تو شمشیر نمی زنیم که بعد، دیگران را بر ما حکومت دهی !

صحیح البخاری به نقل از جابر بن عبد اللّه :بادیه نشینی با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر اسلام بیعت کرد ، و آن بادیه نشین، در مدینه به تب مبتلا شد . نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت : ای پیامبر خدا ! بیعت مرا فسخ کن . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نپذیرفت . دوباره آمد و گفت : بیعت مرا فسخ کن . پیامبر صلی الله علیه و آله نپذیرفت . دگر بار آمد و گفت : بیعت مرا فسخ کن . ایشان باز هم نپذیرفت . بادیه نشین [از مدینه] خارج شد . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «مدینه مانند دَم آهنگری است . ناخالصش را دور می کند و خوبش را خالص می کند و در خود نگه می دارد